مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

خواب چهاردهم

امسال عوض پارسال را در آوردم.اگر سال گذشته شاهد شکوفایی به یکباره خودم در امر پذیرایی و گرم کردن مجلس بودم و با همه کس می توانستم بجوشم و دست کم برای چند ده دقیقه ای از حکمفرمایی سکوت جلوگیری کنم،امسال کمیتم لنگ ِ لنگ است.فقط پذیرایی می کنم و می روم گوشه ای می نشینم.به ترتیب:پیش دستی،چاقو ها،میوه،شکلات،شیرینی،آجیل،نوعی شیرینی خانگی و در آخر چای را پخش می کنم و می روم گوشه ای کز می کنم و تمام


خنده ام در اکثر موارد تصنعی ست و امسال دیگر به معنای مطلق کلمه نیازمند ماهواره - خاصه بی بی چهل و یا من و تو - هستم تا از حاکم شدن سکوت جلوگیری کنم.دیگر حرفم نمی آید.حرف های معمولی در باب سیاست و اقتصاد و ... که عرف است حوصله ام را به سرعت سر می برد،حرف های روی هوا .گاهی آنقدر سکوتم به درازا می انجامد که مزه دهانم گس می شود و موقع حرف زدن چند حرف اول را خوب نمی توانم  ادا کنم،تا اینکه حنجره ام گرم شود و به روال عادی باز گردد.


نمی دانم چه بلایی دارد سرم می اید.ناراضی نیستم به هیچ عنوان.سکوت را دوست دارم و سکوت کردن را.ولی از طرفی دوست دارم مجلس شلوغ باشد،حرف برای زدن وجود داشته باشد،امسال بارها و بارها ساکت شدن همه اتفاق افتاد.گاهی علی رغم میل خودم شروع می کنم حرف زدن و اغلب حرف مفت.وقتی خان عمو خان! به همراه خانم اش به دیدن آمده بود تنها بودم و عین یک ساعت شاید ده کلمه هم بینمان رد و بدل نشد.انگار او در یک دنیا و من در دنیایی دیگر به سر می برم.


دارم در خودم جمع می شوم؟از درک مردم عاجز می شوم؟گوشه نشین می شوم؟...

سال 89 بیشترین دستاورد فکری زندگیم را داشت.از این سال راضی ام و امیدوارم سال پیش رو نیز چنین باشد.امسال از هر زمان دیگری در زندگیم آرام ترم.ولی نگرانی ام از این بابت است که مسئله این چنین نباشد که به نظر می رسد.نمی دانم

نظرات 10 + ارسال نظر
مهدی پژوم دوشنبه 8 فروردین 1390 ساعت 13:34 http://mahdipejom.blogsky.com

سلام دوست ام...
از رفت و آمد و هم نشینی با بستگان و فامیل بیزارم الا آن ها که خودم انتخاب شان کرده ام به عنوان دوست. مدت هاست که ممنوع کرده ام آمد و رفت شان را به خانه ام. ترجیح ام آمدن دوستان است که کم هم نیست بحمدالله...
این تعطیلات را هم جایی می گزین ام برای گذراندن که پای کسی راه به جای ام نداشته باشد...
کاش امسال بودید شما هم کنار مان. با دوستان بلاگستان روزهای خوبی کنار هم گذراندیم. وصف اش را یکی از همسفران نگاشته در این وبلاگ:
http://javgiriat.blogsky.com/
ارادتمندیم جان رفیق...

تو اونجا و من اینجا امان از درد دوری

با لحن حمیرا بخوان !

...

راستش اتفاقا خیلی دوست دارم که ببینمت.خاصه که تو در شعر نو توانایی و من در این زمینه ناتوان.می توانم کنارت بنشینم و بخوانی از شعر نو و من در این زمینه کمی یاد گیرم.ولی مشکل فاصله داریم

چه غم؟دلهایمان نزدیک باشد،فاصله مسئله ای نیست

داستان تکراری دوشنبه 8 فروردین 1390 ساعت 16:00 http://baharakmv2.blogfa.com

خوب،خوب ، خوب، خروجتان از دنیای کودکان و ورود پیروزمندانه تان به دنیای کثیف آدم بزرگ ها را به پیشگاه امام زمان تسلیت و تعزیت عرض میکنم.
و اما بعد، عید دیدنی ها خیلی لوس وبی مزه شده اند. کسانی را میبینیم که هییییچ دلمان نمیخواسته ببینیم ولی اجبار باعث میشود که ببینیمشان. دنیای آدم ها بزرگ شده وخیلی از هم فاصله گرفته. حرفهای مشترک پر کشیده اند و رفته اند به دیار فراموشان.

چاق شدن فکر ، لاغر شدن زبان را به همراه دارد. منظورم کم حرف شدن است. جای هیچ گونه نگرانی نیست. وقتی فکر مشغول باشد زبان از کار می افتد.
همچنان به مادرتان کمک کنید گناه دارد.

وای
نگویید که پیش از این در دنیای کودکانه بودم.اتفاقا دنیای بزرگسالی را خیلی هم دوست دارم.برای کودکی تا همان هفت سالگی بود،پیش از ورود به نکبت مدارس

امیدوارم مغزم کمی پرورده شده باشد.امیدوارم

داستان تکراری دوشنبه 8 فروردین 1390 ساعت 17:12 http://baharakmv2.blogfa.com

http://vatr.ir/persian/
توصیه به خواندن نمیکنم. برای سلامتی مضر است. البته احتمالا در وبلاگ دریا منیره بابا خوانده باشیدش.

اتفاقا خواندم و بهانه ای شد برای نوشتن.فقط باید تنبلی را کنار بگذارم و بنویسم

در این گونه موارد هرگونه وبلاگهای این مدلی دیدید و نظرتان را خیلی جلب کرد به من هم آدرس بدهید.من در پی شناخت عزیزان دل برادر هستم !

درخت ابدی دوشنبه 8 فروردین 1390 ساعت 21:38 http://eternaltree.persianblog.ir

مزخرف گفتن هم واسه خودش عالمی داره، ولی نه با هر کسی. حرفای جمع‌های فامیلی انقدر تکراری و ملال‌آوره که آدم رغبت نمی‌کنه واردش بشه. معمولا حرفا حول دو موضوعه: اقتصاد و سیاست، اونم به شکلی عوامانه. اگه پای حرفای دیگه هم به میون بیاد، غالبا دخالت تو زندگی شخصی آدمه.

قربان آدم چیزفهم

نیکادل دوشنبه 8 فروردین 1390 ساعت 23:13 http://aftabsookhte.blogfa.com

در این سکوت حقیقت ما نهفته است ...
وقتی چیزی بیش از میانگین جمع در چنته داری به راحتی راضی به شکستن سکوت نمی شوی رفیق!
به نظر من که نشانه مبارکی است، این سکوت کم کم جای خودش را میدهد به یک شنونده خوب بودن، مردم هم عاشق شنونده خوبند، کسی که حوصله میکند، میان کلامشان نمی دود، نقدشان نمی کند و کلاً مجسمه بی آزاری است فقط کافی است یاد بگیری دقیق و به موقع با حرکات سر و صورت همراهی شان کنی، همین .
شک داری برادر؟ وایسا و تماشا کن

اتفاقا من شنونده خوبی نیستم،خیلی ها از بیم خفت شدن خودشان را رو به رویم کنترل می کنند!
شنونده ای عالی بودند ژرفای دلی می خواهد که در حال حاضر در خودم سراغ ندارم.

داستان تکراری سه‌شنبه 9 فروردین 1390 ساعت 00:57 http://baharakmv2.blogfa.com

شرط میبندم امروز ۱۶ میلیارد نفر مهمان داشتید.

نمی دانم میانگین مهمان آمدن ها چقدر است ولی برای ما به ندرت از ده تجاوز می کنند.منتها تعداد کم است مجلس شلوغ نمی شود.معمولا آقایان با خانم ها می آیند.امسال فقط دو کودک دیدم.رسم نوروز را دوست دارم ولی باید فرد و یا افراد و یا ارگانی پیدا شود تا طرح اندازی کنند و شکل مراسم از حالت این طور بیات شده خارج اش کنند.این راه سر به نیستان می برد.با این منوال پیش برویم کم کم زیر آب نوروز هم زده می شود

محمد چهارشنبه 10 فروردین 1390 ساعت 08:56 http://1dinosaur.persianblog.ir

سلام اخوی!
خوبی!
وال.. نمی دونم تعطیلات برای استراحت کردن یا نکردن برای ما که امسال دومیش بود!
خداکنه خواب پانزدهمت خوب باشه!شبیه رویا
چون نمی خام از اون مهمونای کنگر خور باشم پس می گم خداحافظ!

سلام برادر

من در کل در کار رویا دیدن هستم.شما تا هر وقت که می خواهی می توانی مهمان ما باشی

مهدی پژوم چهارشنبه 10 فروردین 1390 ساعت 14:15 http://mahdipejom.blogsky.com

سلام دوست...
خصوصی عرایضی تقدیم شد...

مرسی مهدی جان
خواندم
پاسخ اش را خواهم داد

فانی پنج‌شنبه 11 فروردین 1390 ساعت 01:05 http://newmidwife.persianblog.ir

سلام.من از سفر برگشتم.چقدر این پست خوب بود.اصلن هم نیازی به اطلاعات روانشناسانه نیست.اگه اطلاعات می خواستم می رفتم سراغ کتابا.اینجا می آم که تفکرات و تاملات شما رو بخوانم.از دید و بازدید عید متنفرم.آدم مهمون نوازی نیستم.اهل مهمونی رفتن هم نیستم.خونه ی خودمو دوست دارم.خالی از مهمون.خالی از بیگانه هایی که می خوان در عرض یه ساعت رد پاشونو رو قالی های خونم جا بذارن.اما تا بخوای بلدم مجلس داری کنم.لبخند های تصنعی بزنم.خوشامد های دروغی بگم و الخ.در کمال بی چشم و رویی.

اتفاقا حدس می زدم که در مجلس داری حسابی قهار باشی.نمی دانم گویا اپیدیمی شده و کمترکسی این روزها تمایلی به گذراندن عید دارد.در وبلاگستان که این طور بود.

...

راستش من اگر از خودم کمتر می نویسم دو دلیل عمده دارد.نخست اینکه در وبلاگستان به اندازه کافی هستند کسانی که از خودشان بنویسند و نوشتن دست و پا شکسته همچو کسی مثل من،مازاد بر تمام اینهاست.دوم اینکه خودم را از نیمچه تفکراتم جدا نمی دانم و ترجیح می دهم که در کنار هم باشیم و به مشکلات فرهنگی مان فکر کنیم،در کل فرآیند فکر کردن و اینکه مجبور به فکر کردن بشوم را می پسندم

میله بدون پرچم دوشنبه 22 فروردین 1390 ساعت 02:09

سلام
وایییییییییییییی مدینه گفتی و کردی کبابم
من که این ایام اینقدر این حرفای تکراری و حال به هم زن شنیدم که نگو....اه
جالبه که در یک کلام یک دونه از مهمانهای ما هم به طرف کتابخانه عریض و طویل من نرفت! محض دوای درد دندان یک نفر هم نرفت! ببین وضعیت چه جوره!!
بهترین حالت این عید دیدنی ها زمانهایی بود که دور هم یک حکمی چیزی بازی می کردیم همین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد