مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

چهل و نهمین خواب

فقط می توانم بگویم خسته ام.تا آنجا که من دستم آمده قضیه از این قرار بوده:مسئول و یا مسئولینی که تعهد نامه من در سال گذشته زیر دستشان بوده،فرم را گم کرده و یا نفرستادند،و در پرونده ای که جهت رسیدگی به سنوات من به آموزش ارسال شده،این غایب است و غایب بودن آن به یک معناست:دو ترم گذشته من غیر قانونی بوده.وقتی که چنین فرمی غایب باشد هم دست مسئولی که رسیدگی با پرونده بر عهده اوست،در مخالفت کردن باز است و مخالفت کردن او برابرست با اخراج من.


امروز مثل توپی بودم که بین پنج نفر پاس داده می شدم.صبح تا ساعت 3 بعد از ظهر یک ریز و بدون وقفه.دقایق آخر حالت تهوع بهم دست داده بود و باورم نمی شد این طوری بازیچه شدم و پیش هر یک که می روم می گویند به من ربطی ندارد.پیش از این برای توهین حد و مرزی قائل بودم.پیش خودم قسم می خوردم که اگر بخواهند بازی در بیاورند در اسرع وقت از این خاک می زنم به چاک،عصبانی شده بودم.کاملا مشخص بود که هیچ یک به مشکلم گوش نمی کنند.شاید حق داشتند،سرشان شلوغ بود،البته شاید


دوباره فردا از نو بساط تعهد دادن است.صبح خروس خوان باید بروم تعهدی از نو بدهم،اینکه سر کلاس های درس هایی که انتخاب می کنم خواهم بود تا پانزدهم مهر تا باز نامه و نامه بازی و از این کثافت کاری ها.ربط این تعهد را به درس خواندنم هر چه فکر می کنم نمی فهمم


یک روز کثافت،به معنای دقیق کلمه.هم خسته،هم کوفته،هم تحقیر شده،و هم آینده ای باز از نو تاریک.امید دارم که فردا به خیر بگذرد.خدا کند.


...


پ.ن.:ببخشید که پاسخ کامنتها را نمی دهم.نه اعصاب درست و درمانی دارم این روزها و نه وقتی.اگر دستم به نوشتن می رود دلم را به درد و دلش خوش کردم.بدین خیال که غمی کم شود.همین