مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

پنجاه و دومین خواب

جهت چندر غاز صرفه جویی در هزینه،زودتر از موعد مقرر آمدم و کتاب فروشی بسته ست،لا جرم به کافی نتی که همین بــــِــخ کتاب فروشی قرار دارد آمدم تا گذر زمان کنم.در خیابان ها که مگس پر نمی زد،اینکه کافی نت جمعیت هست محل تعجب.موسیقی بی کلامی که گذاشته بودند نبض بغض من را در دست داشت،تداعی گر خاطراتی بود و ترجیح می دهم با نشستن گرد گذر زمان از ضمیرم ناپدید گردند.


...


دیشب ضمن گپ و گفت با دوستی تازه،به شدت احساس بی سوادی کردم.او مشکلات را هم بهتر از من می دید و هم شفاف تر و مهم تر اینکه برای گذر از بحران می توانست راه حل هایی پیشنهاد کند،فروتن بود و حد خود را می دانست و از مرزش گذر نمی کرد.در هم کلامی با او من  فقط می توانستم سکوت کنم و گوش فرا دهم.او هم جامعه شناسی و هم فلسفه را بسیار بهتر از من می دانست،هنر که جای خود داشت.میل دارم باز هم برخی کتاب هایم را بهتر بخوانم.دوست دارم اطلاعتم به حد - اکثر طبقه بندی شده و منظم باشد و خوب بتوانم به کارشان بندم.


...


اول مهر نزدیک است.فقط می توانم بگویم حیف مهر ماه که موعد باز شدن مدرسه هاست.حیف.


...


شاید آخر این هفته بروم شمال.بعد از ده سال کنار دریا بروم.ده سال... ده سال دوری از دریا باور کردنی نیست.امید وارم حالم را کمی بهتر کند.اصولا وضعیت را در غالب موارد به مرگ می گیرم تا به تب راضی شوم.وضعیتم در حال بازتاب چنین چیزی ست.کسی که تب دارد و بی تابی می کند.تایید کننده اش هم متنی که خواندید.