مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

صد و هجده

عنوان خبر:


حذف پذیرش دختران از 77 رشته 36 دانشگاه



یکی از مسائلی که خاطر شیخ فضل الله نوری را اکیدا ً آزرده بود،تاسیس تعدادی از مدارس بود که در آن زمان پذیرای دانش آموزان دختر بود. هوادارانش شب ها تعداد زیادی اعلامیه در خیابان ها پخش می کردند و آموزش و پرورش زنان و دختران را مغایر با اصول اساسی اسلام می دانستند.حتی فکر کردن به چنین "خبطی" حسابی دوستداران شیخ را می گریاند.به همین جهت به تاسی از شیخ نوری تعدادی زیادی از مدارس آموزش دختران به یکباره نابود شدند،صندلی ها و تخته ها شکست و محیط به کلی ویران شد.


در هر صورت زمانه عوض می شود،با روی کار آمدن رضا خان به هر ضرب و زوری بود مدارس مختلط از نو بنا شدند و فراگیری آموزش و پرورش شدت گرفت. در زمان محمد رضا شاه و بالاتر رفتن درآمد های ارزی و شتاب در فرآیند توسعه و گسترده تر شدن زیر ساخت های آموزشی،وضعیت تحصیلی زنان بهبود چشم گیری پیدا کرد.تا اینکه با وقوع انقلاب آموزش و تحصیلات زنان هم مانند بسیاری از موارد دیگر،دست خوش تغییرات بنیادین شد.


جنس گفتمان حاکمیت ملی هم در این مورد،مانند بسیاری از مسائل دیگر حاکی از عدم تطابق گفتار و عمل است،در برخی موارد که به پیش کشیدن آمار تعداد داوطلبان و دانش جویان دختر به نفعشان است،اساسی بر رویش مانور داده می شود و در عمل همواره وضعیت در تنگنا قرار دادن بیشتر زنان در امر آموزش را نشان می دهد.به ذهنم زده که برای چند صباحی فقط به مشکلات و مصائبی که زنان درگیرش هستند بپردازم.


شیخ مرحوم هم احتمالا ً اکنون بر فراز ابرها نشسته و بر عصای معروفش تکیه زده و از آن بالا احسنت می گوید بر این حجم از اصول گرایی نایبان بر حقش.

نظرات 5 + ارسال نظر
پندارنویس چهارشنبه 18 مرداد 1391 ساعت 00:57 http://pendaremah.blogsky.com

و نکته اینجاست که ما فقط تماشاگریم ، تحلیل گر یا شاید مورخ .

سلام

با این فرض که به مقام شامخ تحلیل گر و یا مورخ رسیده باشیم.البته چنین شانی هم کم نیستُولی کافی نیست.

و دقیقا همین مسئله من را آزار می دهد.در کشورهای دموکراتیک در برابر هر تصمیم دولت و یا حاکمیت شما حتی به تنهایی می توانی به خیابان بروی و اعتراض کنی،نهایت یک امضا و رهایی از پلیس.ایران اما این گونه نیست.زبان سرخ به سرعت می تواند سر سبز را بر باد دهد.و این خود ترسی همراه دارد.و ترسی که شاید غیر منطقی نباشد.

و دقیقا ً همنی مسئله من را آزار می دهد.معیار خود من به شخصه میزان کنش افراد است.یعنی بازگیری این تصمیم از سوی نهاد ها.ولی وقتی چنین کاری نکنم من،به این سبک نوشته ها دلخوش کنم؟

وضعیت خوبی نیست.

مهربان چهارشنبه 18 مرداد 1391 ساعت 23:17 http://mehrabanam.blosky.com

در مملکت رو به عقبگردمان جای تعجب نیست...
چی بگم ؟

پس از انقلاب تعدادی روحانی نزد آیت الله خمینی رفتند و اصرار داشتند با وقوع انقلاب و رسیدن قدرت به دست روحانیان بهتر است تمهیدی چیده شود که زنان به خانه برگردند و کارهای بیرون از خانه فقط بر عهده مردان باشد.که البته با مخالفت ایت الله رو به رو شد،هر چند خود آیت الله برنامه ها و دستوراتی داد که حضور زنان در جامعه را از هر زمانی کمرنگ تر کرد.

به هر حال با روی کار آمدن و هژمونیک شدن این نگاه ِ دینی،وضعیتمان هر روز همین خواهد بود و بدتر می شود.چه در قامت لایحه حمایت از خانواده،چه منع حضور دختران در جامعه و چه هر مسئله ی ِ دیگری

ر- پ پنج‌شنبه 19 مرداد 1391 ساعت 08:55

سلام محمد رضا خان
به نظرتان چه می توان کرد ؟ در سطح خودمان منظورم است ؟

سلام بر شما

واقعا ً برای خودم هم سوال است،چه باید کرد؟که آن هم کمترین هزینه ممکن را داشته باشد.در سطح خودمان چیزی که به ذهنم می رسد و شاید بتوان قبای عمل برش پوشانید،آگاهی رساندن و به بحث گذاشتن و زنده نگاه داشتن قضیه است.یعنی چنانچه خود جامعه مسئله را فراموش شده بینگارد و عکس العمی نشان ندهد و حرفی هم نزند،حاکمیت و در کل هر قوه ی ِ قاهره ای را مجاب خواهد کرد که می تواند تصمیمات دیگری در همان راسته را به منصه ظهور برساند.

راهبرد خودم ظاهر شدن در قامت گروه ِ فشار است.شاید در عرصه عمل اجتماعی دستمان کوتاه باشد،ولی در برخورد با افراد و نزدیکان زندگی روزمره حالا چه خانواده باشند و چه همکاران و چه هم دانشگاهیان وهر کس دیگری می توان باب سخن را گشود و بحث را به میان کشید.بسیاری اصلا ً از اتخاذ چنین تصمیماتی خبر ندارند.تزریق روحیه انتقادی معمولا ً مردم طبقه ی ِ متوسط را مجاب به حضور بیشتر در زندگی سیاسی - اجتماعی می کنند.

خاصه آنکه در جامعه ما نوعی تنبلی و رویگردانی از سیاست تئوریزه شده است

تیراژه پنج‌شنبه 19 مرداد 1391 ساعت 15:21 http://tirajehnote.blogfa.com/

هووووف

ما هم بر زمین نشسته ایم و سربر دیوار کوبان احسنت میگوییم
حال که را و برای چه تحسین میکنیم بماند همی..!

درد تکراری ای بود..درد هر روزه ی زمانه ی ما..اما نامکرر است چرا که به قدر درد کشیدنمان تکراریست

بماند همی... !

بگویید نزدیکان همه صاحب دردند

ر - پ شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 09:28

دست شما درد نکند. مردان اندکی هستند که چنین دغدغه ای دارند و نمی ترسند از این که بازیافتن جایگاه زنان ، مقام ایشان را پایین آورد. درود بر شما!
به به تیراژه بانو را اینجا می بینم. محمد رضا خان تیراژه را می شناسید ؟ معمولاً اشک به چشم من می آورد نوشته های این خانم عزیز.

سلام و خواهش.
از نظر شخصی اگر بسنجیم،جفایی که در حق زنان می شود را در نظر داشتم،ولی ریز نشده بودم.مثلا ً اینکه مردان بالا می نشستند و زنان پایین،مردان در آوردن و بردن سفره های غذا فعالیت نداشتند و مواردی از این دست نظرم را جلب می کرد و به دفاع می پرداختم،از این جایگاه که من هم همپای زنان کار کنم در این خرده کار ها و یا جنس مذکر را نکوهش کنم بابت این تقسیم کار کاذب.

اما ریز تر شدن و دقیق تر شدن در این موضوع حاصل خوانش کتاب هایی بود در سنت جامعه شناسی و نظریات فمنیستی.بعد دیدم که قضیه بسیار عمیق تر و ریشه ای تر از این مسائل عینی (objective) است و بسیار ناملموس تر از این حرف هاست.گاهی از آن حرف می زنم،ولی به شخصه عمل کردن و وارد گود شدن و همپای زنان بودن بسیار بهتر است تا سخنپردازی های مطول.


به شخصه دیدم زمانی که در موارد ساده ای نظیر ظرف شستن و غذا پختن و یا حتی سفره بردن وارد گود می شوی،مردان دیگر هم تکانی به خویشتن می دهند !

...

بلی،در برخی موارد نوشته ای ایشان را خواندم،ولی نظری به ذهنم نمی رسید که ثبت کنم.برخی از پست هایشان چند پله بالاتر از باقی پست ها هستند نظیر:

http://tirajehnote.blogfa.com/post-132.aspx

در کل گذرم اگر بیفتند چند تایی از پست هایشان را - به شرط مطول نبودن ! - می خوانم.قلم خوبی دارند.دستم به نظر گذاردن نمی رود.یعنی در زمان خوانش اش چیزی به ذهنم نمی رسد که ضمیمه کنم.اینکه بنویسم خوب بود و یا عالی نوشتی و... هم به گمانم توهین به شان نگارنده ای ست که برای نوشتن وقت نهاده است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد