مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

135:تبــــَــرنامه

شمشیر بیش از حد بلند پروازانه بود و به سراغ تبر رفتم.برای تهیه تــَبــری که می خواستم قریب به سی- چهل ابزار فروشی،خدمات کشاورزی،لوازم ایمنی،فروشگاه لوازم شکار سر زدم،هیچ کدام باب میل نبود که نبود.یا دسته ای خیلی کوتاه داشت،یا خیلی سنگین بود و یا مشکلات دیگری.تنها یکی که تا حدودی به چیزی که مرادم بود شباهت داشت بالای پنجاه هزار تومان قیمت داشت ومن چند تایی می خواستم... زیادی گران بود.این شد که در نهایت یک کارگاه آهنگری قدیمی را پیدا کردم و آن تـــه ِ انبار بالاخره ســَر ـ تبری هایی یافتم و به سرعت به خانه آمدم و دسته شان را درست کردم.حالا شد ! هم دسته ای بلند داشتند که در مقام عصای دست باشند و هم وسیله دفاعی موثری بودند !


وقتی در نهایت به شمالستان و  به دوستانم ملحق شدم همه یک صدا گفتند :" تو دیوونه ای ".فقط هم 3 تا تبر نبود،سیگارت های پر سر و صدایی بود مانده از دوران کودکی،یک وسیله ابداعی آتش - پــــَراکــَن،تعدادی میخ فولادی که با آنها گرز درست کنم،به گمانم برای احساس امنیت ِ جان دوستی مانند من کفایت کند !


در هر حال فردا صبح اش قدری تمرین کردیم که در برابر حملات حیوانات وحشی چه باید کرد که تقریبا ً تمامش به سخره گرفتن و خنده گذشت.عازم جنگل شدیم.جنگلی بکر و دست نخورده که نه از رد پای آدم ها خبری بود و نه از زباله،بر روی ارتفاعات بود و رد پای حیوانات مختلف را می شد دید،آدرنالینم بالا زده بود و اساسی به هیجان آمده بودم.جنگل هزار رنگ چشمم را نوازش می داد و دوست داشتم تا مدت ها - با ترس و لرز - به داخل جنگل بروم: یک قلمروی وحشی.

ولی غروب نزدیک بود و کمتر کسی میل دیدن تاریکی ِ محض جنگل با آن سکوت - براستی - وحشتناکش را دارد.


در هر صورت اگر نگویم که بهترین تجربه زندگیم بوده،یکی از بهترین ها بود.آنقدر که به محض رسیدن شروع کردم به جفت و جور کردن تیمی برای طبیعت نوردی و به دوستان نزدیک،اقوام و آشنایان صحبت کردم.به محض اینکه به شرایط طبیعت نوردی می رسیدم و از لوازم ایمنی می گفتم پا پس می کشیدند،تو گویی قطع به یقین حمله ی ِ حیوانی در کار است.


دست آخر - خوشبختانه - نزدیک ترین دوستانم دعوتم را لبیک گفتند.وقتی حرف از تبر و وسایل دفاعی زدم دستشان آمد بحث دوراندیشی است و جالب آنکه خودشان هم تجربه چنین چیزی را داشتند و هم بسیار مترصد.آنقدر که طی چند روز گذشته مشغول بهینه کردن وسایل دفاعی و ایمنی هستیم.


از هفته آینده و درست با آغاز سرما برنامه داریم هر ده روز یا هر دو هفته،به دل طبیعت بزنیم و گشت و گذاری بکنیم،امید که نیک پیش برود.


پ.ن.1:به هر کسی می گویم خرج خورد خوراکمان تنها در چهار روز،6700 تومان برای هر نفر شد باورش نمی شود.تا به حال دو بار لیست نوشتم و برای دو نفر مختلف حساب کتاب کردم تا باورش شده !(6 نفر بودیم)


پ.ن2:دو هقته ای نبودم،هم نتم قطع بود و هم درگیر سفر

پ.ن3:نظرات پست پیشین را پاسخ خواهم داد

پ.ن.4:هر بار که فکرش را می کنم شب در کوه و یا جنگل چادر زدیم خودم می ترسم!


مهم نوشت !: « یار آفتاب» هم از یاران ما وبلاگ نویس ها شد [کلیک]

نظرات 12 + ارسال نظر
phil پنج‌شنبه 25 آبان 1391 ساعت 21:10 http://philsoap.blogsky.com

منم دوست دارم با تبر و گرز برم تو دل طبیعت وحشی.فقط هر جونوری بهم حمله کنه هر چی دارم پرت می کنم فلنگو می بندم.یه بار سنگ پشت پام غلت خورد توهم زدم ماره یه ساعت داشتم رو شیب می دویدم که آخر با مغز خوردم زمین.
خلاصه اگه کمک خواستین من هستم.

به هر حال بدل شدن "دانش نظری" به "دانش عملی" نیازمند تمرین وممارست است.دانستن خیلی از چیزها الزاما ً بدین معنا نیست که می شود عین همان اعمال را در واقع نیز انجام داد.بلکه نیازمند بارها و بارها تمرین کردن است تا چنانچه با خطری مواجه شویم بتوانیم بر بالارفتن آدرنالین و میل بر فرار غلبه کنیم و از ضمیرخودآگاهمان استفاده کنیم.که خب البته چنین چیزی منوط به تجربه است

الهه جمعه 26 آبان 1391 ساعت 00:06


تازه مشغول تیونینگ کردن تبرم بودم ! دسته اش را بلند تر کردم (تلسکوپی)،رنگش کردم (رنگ زرد) و بر رویش شبرنگ می گذارم و چراغ قوه های هالوژن بسیار کوچک هم بر روی دسته برای ارتباط برقرار کردن در کوه از راه بسیار دور به کمک نور.

چیز خوشگلی شده.در پی تمرین کار کردن با همچین چیز هایی هم هستم !

http://en.wikipedia.org/wiki/Tomahawk_%28axe%29

یار آفتاب جمعه 26 آبان 1391 ساعت 16:05 http://yareaftab.blogsky.com

سلام همساده
عجب خجالت دادید ما را با این مهم نوشتتان! نمی دونم چی بگم راستش .
اول که نوشته تان را خواندم نگران شدم که این ابزار دفاعی را برای چه می خواهید. اما بعد دیدم جای نگرانی نیست. ترکیب جان دوستی و آینده نگری و شهامت تبدیل ایده به واقعیت جز این هم نباید باشد. دست مریزاد به همت شما . اما انگار محبوب نگران شده است و متعجب! در فصل سرما خطر این حمله بیشتر است و وقتی شخص خواب باشد نمی دانم چقدر فرصت و هوشیاری و قدرت بدنی برای دفاع و زد و خورد هست که حتما خود بهتر از من می دانید.
زنده باد تدبیر اقتصادی! من باور می کنم و البته که ممکن است.

به خانم یا آقای فیل : کمک برای چه؟ فرار ؟!

سلام از ماست.
خواهش می کنم قابلی نداشت.

راستش من تجربه ام کمتر از آن است که بتوانم بی خطر به کوهها و قله های زمستانی بروم و چادر هم بزنم.در این مدت زیاد خواندم در موردش ولی تجربه ندارم و بهتر است از راهش وارد شوم.

مراد از طبیعت گردی هم رفتن با چند تن از دوستان نسبتا ً با تجربه به صورت گروهی و یک روزه به دل طبیعت است.شب را نمی مانیم.و اگر هم بمانیم باید تعدادمان 7 یا هشت نفر بیشتر باشد که بتوانیم شیفت بدهیم زمان خواب دیگران.خب البته توصیه های ایمنی نظیر آتش و دور کردن مواد غذایی از چادر و سوزاندن آنها و غیره را هم که باید رعایت بکنیم.

نقدا ً هدفمان پیاده روی های چند ساعته در طبیعت است،چند ساعت برویم،چیزی بخوریم،حرفی بزنیم،استراحتی بکنیم و بازگردیم.قدری کارهای گروهی را باید شبیه سازی کنیم تا در برابر خطرات و مشکلات احتمالی خودمان را ابدیده کنیم.

به هر حال هر چیزی را باید از راهش وارد شد و به روش شناختی اش پایبند ماند.

میله بدون پرچم شنبه 27 آبان 1391 ساعت 20:15

سلام
آدم را وسوسه می کنید از سر کار و اینا در بره
البته از سر کار میشه در رفت اما از اینا نه!

سلام

آقا این اینا بد دردی ست،بد آقا بد !

الهه یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 21:15

ابزارات دفاع و سایر وسایل طبیعت گردی برام قابل درکه جانم
اون تعجب از چیز دیگه ای بود...
اگه نه طبیعت گردی رو که گفتم بعد کنکور پایت هستم اساسی!

حالا امشالله بعد از کنکور می زنیم بیرون زیاد !
امشالله،امشالله !

الهه یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 21:25

به یار آفتاب:
شرمنده الآن دیدم در کامنتت از من یاد شده!!
نه نگران نشدم والا، من خودم پایه ام
تبریک بابت وبلاگ .. کار خوبی کردی، که به شدت جات خالی بود

شیدا(مرزپرگهر) دوشنبه 29 آبان 1391 ساعت 09:05 http://www.javid-iran5.blogfa.com

درود .
به دامان طبیعت پناه بردن برای تقویت روح و اختلاط و خلوت کردن با خودمان بسیار دلچسب است . خوشابحالتان که حداقل آزاد هستید و می توانید انتخاب کنید که چند روز را چگونه بگذارنید که باب میلتان باشد.

درود بر شما

داغ دلمان را تازه کردید.یاد یاران در بندمان.
راستش این هم با توجه به شرایط بهترین و ارزان ترین نوع تفرحی ست که می توان رفت

ترنج دوشنبه 29 آبان 1391 ساعت 20:43 http://femdemo.blogfa.com

خیلی خوب شده خرج سفر. منم سفر کم هزینه می رم همیشه اما اینطوری درنمیاد. البته مشکل اینه که نمی تونم جلوی شکمم رو در مقابل غذاهای و خوراکی های محل سفر بگیرم!

هسفر ها را معمولا سه مسئله پر هزینه می کنند:سوغاتی،غذای رستوران،اجاره ویلا و هتل.

من که سوغاتی هیچ وقت نمی گیرم،طبیعتگردی هم که وبلا نمی خواهد یا خانه یا هتل،غذا هم که با سیب زمینی و املت و نان بربری و یا نهایتا ً ساندویچ بر طرف می شود.همین.یک بار غذا را بی خیال شوید ببینید با سه هزار تومان می شود شمال رفت و برگشت !

میتینگ آنلاین پنج‌شنبه 2 آذر 1391 ساعت 02:18 http://meetingonline0.blogfa.com

خوب است. من هم وحشت را دوست دارم.
طبیعت را بیشتر.
بالاخره نوشتم.

به گمانم طبیعت بدون حیات وحش اکیدا ً اختر است،مرده ست،در خود فرو رفته ست.هراس و چگونگی عقلانی کنار آمدن با این هراس را بسیار می پسندم.

خوش آمدید.چشم ما روشن

درخت ابدی یکشنبه 5 آذر 1391 ساعت 12:38 http://eternaltree.persianblog.ir

حیف که وقتش نیست، وگرنه منم پایه بودم.
توی شب جنگل حتا اگه اتفاقی هم نیفته صدای شغال کافیه تا آدم قالب تهی کنه. لعنتی صداش مث خنده‌ی مهیب جادوگره.
6700 تومن دیگه آخر کم‌خرجیه

من دو روز پیش کوه بودم و بسی راضی !
جنگل نمی شود رفت ولی کوه های کم ارتفاع تجربه های راضی کننده ای هستند !از ما گفتن.هر چند که انقدر سرد بود که نوک کوه نتوانستیم در آن باد و بوران آتشی روشن کنیم و گرسنه بازگشتیم!

شازده کوچولو سه‌شنبه 14 آذر 1391 ساعت 01:16 http://shazde-koocholo.blogfa.com

خوشبحال دوستاتون

عاصی چهارشنبه 22 آذر 1391 ساعت 02:15 http://acnevesht.blogsky.com

هیجان انگیز
وسوسه گر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد