مردان نمی توانند براستی درکش کنند،همواره بین دانستن و هم دلی کردن با مسئله ای قدری فاصله است.
نمی دانم چقدر این حس تجربه شده،وقتی از کوه یا تپه بالا می روی،طبیعی ترین وجهش این است که بر اثر جنب و جوش غیر عادی، بدن گرم شود،عرق کـــُــند،خاصه بر روی سر و به زیر موها،بالای گوش ها... و این درست هنگامی ست که وزش بادها شدت بیشتری بر روی نوک ِ تپه ها و کوه ها دارد
پیچیدن باد در این هنگام بین موها لذت غریبی دارد.
گاهی فکر می کنم که به زنان این سرزمین که باید انواع و اقسام چادر و مقنعه و روسری و... را - بالاجبار - بر روی سر بگذارند،چه ظلمی می شود.شاید نتوانم درکش کنم،اما می توانم قدری همدلی کنم.
پ.ن:کامنتهای پست پیشین را خواهم داد
پ.ن.2:اینجا دیدن دارد
سلام
برای این پست ممنونم ....ممنونم که گامی کوچک برای همدلی برداشته ای
پیشترها در پست جامه ناساز بر اندام ماست ... از این حس نوشته بودم اینجا http://www.elhrad.blogfa.com/post-76.aspx
سلام
خواهش می کنم
پست مذکور را خواندم و بسی دوستش داشتم.حرف حسابی بود مانند بسیاری دیگر از نوشته هاتان
سلام مترجم دردها.
من نیز به نوبه خودم و جامعه نسوان سپاسگذاری میکنم ازین همه همدردی. همین هم به جای خود ارزشمنده و جا داره ازش قدر دانی بشه.
مطمئنم اگر همه ی مردهای ما در همه موقعیت ها همچین درکی داشتند، وضع جامعه زنان ایرانی خیلی درخشان تر بود.
سلام بر بانو مهر آیین
خواستم فقط بگویم من قدری از دردتان را می توانم حس کنم.من هم به بیشتر به واسطه اشنایی با جریانات فکری فمنیسم افکارم بدین سمت سوق پیدا کرد.کسی که لای کتاب باز نمی کند و کلا در این وادی نیست بعید نیست که او نیز نهاد های مردسالاری را بازتولید کند
سلام محمد رضا خان
همین طور است وزش باد بین موها زمان دوچرخه سواری
لذت شیرجه زدن
لذت پا به توپ شدن
باور می کنی اگر توی پارک توپ بچه ها جلوی پای خانمی بیافتد و خانم مزبور هوس کند به جای اینکه بی تفاوت رد شود توپ را برایشان شوت کند همه چپ چپ نگاهش می کنند؟ انگار که وسط خیابان چه کرده است ؟!
از همدلی شما سپاسگزارم. کاش تکثیر می شدی.
سلام یار آفتاب عزیز
نمی دانم چگونه می توان این ظلم را دید و سکوت کرد
شما دیگر خود سرد و گرم روزگار را چشیده ای و بهتر از من در جریانش هستی.
ممنون که "چارو " رو بهمون معرفی کردید...
..و سپاس از همدلی تان...اونم با قلم و متنی پر از حس سرشار...
خواهش می کنم.
چارو را دوستی در نظرات خانم پارسایی معرفی کرده بود،من هم در اینجا لینک کردم.قصه غریبی دارد
این یکی رو موافقم که مردهای ایرانی البته هرگز لذتش را نخواهند داشت ... خیلی حال میده وقتی تو سرزمین ممنوعه موهات باد میخوره.. اونم چه بادی... من دلم برای اون باد تنگ شده با اینکه حالا هر ثانیه موهام رو میذارم تو کلاه که باد نخوره!
به هر حال در اینجا به گونه ای لذت شکستن خطوط کاذب ابلهانه را دارد،ولی به هر حال من حاضرم چنین خطوطی اصلا ً نباشد تا اینکه قرار بر شکستنشان باشد !
راستی من پست هایت را خواندم،منتهای مراتب نمی توانم کامنت بگذارم،هم خودت هم رها از چهارچوب ها،درگیر ام با پرشین بلاگ!
همدلی ارزشمنده و لایق سپاس. اما کافی نیست. به همراهی نیاز داریم.
موافقم
دو صد گفته چون نیم کردار نیست.
در واقع من هم توقع نداشتم دوستان بخواهند تقدیری بکنند که اصلا ً چیزی نیست.به گمانم زنان و مردانی که در این راه قدم بر می دارند و در ساختارهای عینی مشغول هستند مشمول سپاس باید باشند،اینکه درد و دلی بود.
از سست عنصری بدتر هم، چیزهای زیادی هست. اما مسئله واقعاً همین است؟
قدری روشن تر می گفتید سپاس گزار می شدم !
درود .
و مگر درد را هممی شود ترجمه کرد ؟ ...
ممنون و من نیز می خوانمت . یادداشت 12 آذرت درد مشترک است .
البته ترجمه نیست ! زبان اصلی است .
شاد باشی و پایدار
ارادتمند
خواهش می کنم دوست بزرگوار
مرسی که سری به این خانه آرام میزنی
سپاس گزارم
لذت عبور باد
از میان موها
بزرترین ک نباشد،خواستنی ترین خواسته ی دخترکان سرزمین من است
درکشان کن وقتی میبینی ب محض نشستن در هواپیمایی ب مقصد آنور آبها اول روسری را میکنند از سر!
درکشان کن اگر نیمه شبی بارانی در جاده پشت فرمان بی حجاب دیدیشان
هرزه نیستند
حسرت بدل اند
درکشان می کنم تا حدی
هرزگی؟!
مزاح می فرمایید،طبیعی ترین خواست هر آدمی ست.بسان این است که آقایان بالاج بار عمامه بر سر بگذارند !
هی دست رو دلم نذار که خونه!!!!!
گیسوانت را بر باد بده !
منظورم شخص شما نبود
این شعر را سه سال پیش ب گمانم گفته بودم!!!
چه التیام بخش بود این پست
ممنونم
درود بر محمد رضای عزیز
از مطالبت لذت بردم .
سری هم به شیخ بزن ، زمینه آشنایی بیشتر فراهم آید .
شاد باشی