مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

152:ارمیا

برای بسیاری از ایرانیان به زور در چادر و شال و روسری رانده شده،دیدن و تحمل کردن زنی که داوطلبانه حجاب را انتخاب کرده،در آکادمی حضور یافته بود،سخت آمد.افرادی به سنن کم لباسی تعدادی از خوانندگان زن اتکا کرده بودند و پاره ای چون با پدیده ای تازه ای - خواندن یک زن محجبه - رو در رو شده بودند دست به انکار زدند،حاصلش شد هجوم تعداد زیادی نوشتار های بی اساسی که در طرد ارمیا و خوانندگی او نوشته بودند.در عمل ارمیا تنها از حقوق خود در آن دیار استفاده کرد، پوشش حاکم بر زنان خواننده چنین بوده دلیل بر رد باقی پوشش ها نمی شود و اینکه بسیاری از حجاب نفرت دارند دال ِ بر طرد محجبه نمی شود،کما اینکه عکسش هم چنین است.


افزون بر تمام اینها در نظر من،ارمیا گام بزرگی در نقش هایی که یک زن مسلمان ِ محجبه می تواند داشته باشد برداشته است،هر چند که تعدادی زیادی از مردان و زنان مسلمان دست به طرد او زدند و از در انکار در آمدند،اما چنان چه او در راهی که در پیش گرفته راسخ باشد و مصرانه آن را در پیش بگیرد و به خواننده محبوبی بدل شود - که به نظر می رسد استعداد و صدا و باقی المان های لازم را دارد - در آینده می توان امید داشت زنان و دختران مسلمان دیگری پای در این راه می گذارند و این پیشه را در جامعه ی ِ مسلمانان مشروعیت دهند.


می دانم ممکن است با انتقادی چنین رو در رو شوم که جامعه ی ِ مسلمان با زن خواننده کنار نمی آید و چنین نظری زیادی خوش بینانه است،تا حدی قبول دارم،مطمئنا ً در چارچوب های ساختاری فعلی ایران چنین چیزی شدنی نیست،اما امید  آخرین چیزی ست که از میان می رود،و نکته دیگر آنکه بسیاری از اعمال متداول بین مسلمانان از صبح ازل وجود نداشته است و به روز شده و یا دست خوش تغییر شده است،از غسل ارتماسی گرفته تا نقش مردم در انتخابات و آزادی نسبی جوانان در انتخاب همسر و... از نمونه های سر راستی هستند که طی چند دهه اخیر همگی در این سنت وارد یا تغییر یافته اند،چرا این یکی چنین نشود؟



151:هیوگو،کجایی،کجـــایی؟

روی هم رفته از آن دست از آدم هایی نیستم که زنده باد،مرده باد مو بر تنم سیخ کند،کمتر پیش می آید خودم را هلاک فرد یا افرادی کنم و هوراکـــِش باشم،بسیار کمتر پیش می آید که آرزوی مرگ کسی را داشته باشم و یا با مرگ او نفس راحتی بکشم.اما گاه که گمان برم افرادی که جماعت زیادی را به حقارت می کشند و یا  به هلاکت می رسانند و یا  ستم می کنند و ...  دمر می شوند،نفس راحتی می کشم.امروز یکی از همان روزهاست و اعتراف می کنم که افقی شدن هوگو چاوز مرا خوش آمد.


البته ممکن است که مرحوم ِ مغفور واقعا ً نیت خوبی هم به سر داشته و سودای بهشت - سازی در دل،اگر چنین بود راه داشت بیش از آن که با قدرت شبه - مطلق عشق بازی کند آن را رها کنند تا مردم ماست خود را بخورند،نکــــــــرد و چهارده سال سفت و سخت چسبید به منصب اش و ول کن نشد،تعداد زیادی مصاحبه های عوام فریبانه کرد،هم قطاران خودش را در شن زارهای آن سوی جهان یافت و چند ده میلیون نفری را در عمل بدبخت تر کردند.


شاید شانس به دوست داران مردم سالاری در آن مناطق سر سبز آمریکا رخی نمایان ساخته،سر راهش سری به صحراها و مناطق نیمه بیابانی جهان سوم هم بزند احتمالا ً بد نیست.تا ایزد چه خواهد !

150:مسلمانان،میراث ژوراسیک را !

تشکیل ثروت های زیر زمینی شاید میلیون ها سال زمان ببرد،ولی مصرف آن در مقیاس میلیون سال،در چشم بر زدنی آن را به فنا می دهد،در واقع این گونه که بشریت از زیر خاک هورت می کشد و به فضای اطراف حوالت می دهد،ظاهرا ً چند دهه دیگر بیشتر مهمان ما نیست.آن وقت تکلیف شن زار های جهان سوم که به فروختن اش به اجنبی و تــُخس گردن در گلوی شهروندان کشور عادت کرده اند چه می شود؟


عده ای نفت را عامل تمام بدبختی ها می دانند،گفته ای به غایت رایگان و مختص گپ و گفت های تاکسی و واگن های مترو،در واقعیت تاریخی کشف نفت گشایشی در وضع معیشت ایرانی بوده است،با کشف طلای سیاه بود که پادشاهان ایرانی از دید زدن بانوان پاک دامن خارجه - کاری که ناصر الدین شاه در آن استاد بود - دست شستند و خیالات ِ به سوی تمدن بزرگ بر سر نشاندند - کاری که محمد رضا شاه در آن استاد بود -  و یا وارثان معمم شان پاره ی ِ تن اسلام در شرق مدیترانه را در یافتند.چنان چه نفتی کشف نمی شد و سرمایه ای راهی ِ خزانه نمی شد احتمالش بود که چونان همساده ِ شرقی مان در گیر ترور بازی و طالبان سروری باشیم.


گاهی که به این فکر می کنم آن گونه که ما در مسیر توسعه تاتی تاتی می کنیم،آیا اساسا ً می توان به گام نهادن در توسعه یافتگی در آینده ای حتی دور امید داشت؟


149:مخالف ِ عقیده ی ِ مخالف؟

تصور کنید مردمی را که خورشید را می پرستند،برایش قربانی می کنند،قربان صدقه اش می روند و در برابرش دعاهای متفاوتی دارند،حال اگر زن و یا مرد دانشمندی از راه برسد و خورشید را در کانون مطالعات خودش قرار بدهد،با روشی که از  شیوه های ِ علم اوست،خورشید را کند و کاو کند و بگوید در مرکز منظومه شمسی ست و تعدادی سیاره به دورش می گردند و تنها یکی از ستاره های بزرگ کهکشان راه شیری ست و این خود یکی از فراوان کهکشان های موجود در جهان ست و...و دستاورد هایش را بیان کند،آیا توهینی به منتقدان ِ خورشید - پرستش کرده است؟


گمان نکنم.


موضوع شاید تسویه حساب با دوران نوجوانی خودم باشد،خود ِ اسبق و نه سابق،که هر زمان مخالفی و یا منتقدی گفتاری و یا جــُستاری می نوشت که در ردیه،نقد و یا حتی عدم انطباق با عقاید من بود،بیرق احترام به عقیده دیگران را بالا می گرفتم و چونان پیامبری خشمگین وارد میدان می شدم.


موضوع شاید نیم نگاهی هم به موضع مسلمین و مسلمات داشته باشد،آن چنان که من در کلیت ِرفتارهای مسلمانان دیده ام،هر وقت که کسی به دیدگاه و باورهایشان - که مورد تایید مومنین نیست - می اندازد سریع دست به کار شده و برچسب زدن و انگ زدن را آغاز می کنند،یا برچشب هایی نظیر ک.ــافر و مـ.ـرتد و دهـ.ـری و یا دست نشانده و بی اخلاق و بی تمدن و غیره.


وجه غالب ماجرا ظاهرا ً تاکنون چنین بوده ست: تکفیر و انگ زدن به ناموافقان فکری و یا ناباوران،بی آنکه محتوای فکری شان چندان جدی انگاشته شود.


پ.ن:در ادامه ی ِ دو متنی که خواندم می نویسم این پست را،[ اینجا] و [اینجا]

ناگفته مشخص است که این نوشته نه ردیه ای ست و نه تاییده،بلکه تداعی شده ی ِ همان دو پست