مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

153:از رنجی که برده ام

بیش از یک ماه نبودنم بیش و پیش از هر چیز،بازتاب دشواری ها و مصائبی بود که از اواخر اسفند بر سرم هوار می شد و تا می آمدم قد برافراشته کنم دیگری از سر می رسید.در چنین مواقعی به سرم میزد که در این مکان و هوای مجازی،تنفسی بکنم و بگویم چه احوالاتی را از سر می گذرانم.اما به هنگام نوشتن دستم سست می شد و با این مشکل مواجه می شدم که توان رو در رو شدن و نگاشتن اش را در نوشتار ندارم،می گریختم.


اکنون و درست زمانیکه آمدم بار دیگر بخشی از ماجرا را بنویسم،دیدم باز توانم نیست.شاید در روزهای آتی بخشی از آن را بنویسم،شاید.


هر چند نیازی به گفتن نیست که از آرام شدن شرایط سخت مسرورم و مدام به این می اندیشم که اوضاع می تواند بسیار بیشتر در هم بپیچد.به همینش هم شکر.از تمامی دوستانی که جویای احوال بودند براستی سپاس گزارم.


من آمدم.


بعد نوشت:اینکه قدری پس از نگارش این نوشته،یکی دیگر از نزدیکان هم فوت کرد،از دهان کجی های روزگار بود؟