مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

160:تخت ِ گاز

ظاهرا ً رهبر جمهوری اسلامی و نزدیکانش تصمیم گرفتند که پا را تا انتها بر روی پدال گاز فشار بدهند و تخت ِ گاز بروند.از عواقب ریز شدن بر روی گذشته بود؟شاید.

اما ذره بین گذاشتن بر روی مسایل و رویداد های گذشته می تواند این خطر را داشته باشد آدمی از دیدن و تحلیل حال و آینده باز ماند.


کنار گذاشتن هاشمی رفسنجانی و اسفندیار رحیم مشایی،آن هم در شرایطی که یکی از سران مجمع تشخیص مصلحت نظام و پایه های نظام است و دیگری رفیق ِ هم پیاله رئیس جمهوری  و یار ِ غار ِ او،یحتمل این سوال را پیش طرفداران راستین نظام پیش نمی آورد که اینجا واقعا ً چه خبر است؟یا ممکن نیست که رفتارهایی از این دست،بحران و شکاف مشروعیت را همان چه که هم اکنون وجود دارد حاد تر کند؟


البته چه در نظریه ولایت فقیه که توسط رهبر پیشین وضع شد،و چه در تئوری ِ همتای دیگری که توسط منتظری پرداخته شده بود،مردم بیشتر چونان رمه ای تصور می شدند که باید توسط ولی فقیه که سایه امام امت است به صراط مستقیم هدایت شود؛مشروعیتی نظام چونان که در حکومت های مردم سالار است حتی مطرح نشد که بخواهد پیگیری شود (هر چند طرح منتظری قدری نرم تر و مردمی تر می نمود)


معمولا ً سران یک حاکمیت ایدئولوژیک،یا یک جنبش انقلابی از اطرافیان و مشاورانش رادیکال تر و پر جنب و جوش تر هستند،مشاوران نظام و عقلای ِ رخنه کرده آیا ندا در ندادند که تبعاتی تصمیمات چنین سرسری می تواند دست آخر خـــِــر خود نظام را بگیرد؟

چهار سال پیش در چنین احوالی که رشته ی ِ امور از دستشان خارج شد آن چنان خراب کاری شد و گند کار بالا گرفت که حیثیت نظام  از همان چیزی هم که بود چند پله پایین تر رفت،تصمیماتی چنین عجولانه  که به حذف بزرگان خود حاکمیت کشیده شد در عمل تف سر بالا ست،اگر وقایع چهار سال پیش حیثیت نظام جمهوری اسلامی را نزد جهانیان بیش از پیش متزلزل کرد،تصمیماتی چنین احتمالا ً توی دل طرفداران نظام را خالی کرد یا می کند،هر چند در جامعه پر فراز و نشیبی نظیر ایران پیش بینی هم به سختی صورت می پذیرد،پیشگویی که جای خود.


در  هر صورت در کسوت کسی که ده دقیقه پیش خبری چنین به ذهنش رسیده،اولین چیزهایی که به ذهنم می رسد این چنین اند،اینکه چه برنامه ای دارند و یا فی البداهه چه تصمیمی بگیرند حدس و گمان های تازه ای را پی ریزی خواهد کرد،باید ماند و دید که چه خواهدمان شد !

159:تناقض احساسی

سال گذشته که شروع کردم به خواندن،با خودم عهد بستم حیثیت از کف رفته ام را در دوره لیسانس،با کسب رتبه ای عالی در فوق جبران کنم،تیز کردم برای یک.با شروع آزمون های موسسه و کسب چند باره رتبه 1و 3 و... مطمئن شدم می توانم کور سوی امیدی داشته باشم.تا اینکه در روزهای آخر یکی از دوستانم ندا در داد که آن معدل افتضاح کار دستم خواهم داد... که چنین هم شد.


 اعتراف می کنم لحظات نخستی که نتیجه آزمون ارشد را دیدم آن چنان وضعم آشفته شد که نیت کردم به زیر زمین بروم و بغضی بترکانم،در میانه ی ِ راه به خودم گفتم بازگرد و به جای سست عنصری بهتر است فکری به حال وضعیت پیش آمده بکنی،که بازگشتم و اندیشیدم چه شد که چنین شد.


...


دو چیز سبب ناکامی ام شده بود،از این دو یکی ملـــولم می کند،نخست معدل لیسانسم که ناراحت کننده نیست برایم،رشته ام را با آن سبک انتزاعی و دور از میدان عمل خواندن دوست نداشتم و ندارم،توانم همان بود.اما چیزی که اندوهگینم می کند این است درست در درسی بدترین درصد را آورده ام که نقطه قوتم محسوب می شد،چه کسی گمان می برد با خواندن تعداد کتاب های حتی بیشتری از مراجع معرفی شده باز هم این طور در دروس مطروحه خراب کنم؟


هر چه هست قرار است یکی دو روزه را بروم مشورت.می گویند که یا دانشگاه تهران یا علامه طباطبائی و همان طرف ها می شود مشغول به تحصیل شد،خدا کند.


در حال که احساسات متناقضی دارم،از یک سو غمگین بابت اینکه چیزی می خواستم نشد و از یک سو خوشحال برای پایان یافتن فصل التهاب و آمدن نتایج کنکور

158:نمایشگاه تخصصی ِ گل و گیاه یا کی و کجا عکس بگیریم؟!

ظاهرا ً مردم ایران در نوع برخوردشان با نمایشگاه های تخصصی دچار سو ء تفاهم هستند.چه نمایشگاه کتاب باشد،چه نمایشگاه تخصصی گل و گیاه و چه نمایشگاه ساختمانی و... در اصل قضیه نوعی فان و تفریح محسوب می شود.وضع در نمایشگاه گل و گیاه به مراتب از باقی بدتر بود،نه متصدی های غرفه ها اطلاعات درست و دقیقی داشتند و نه اصلا ً مردم خواستار اطلاعات یا راهنمایی هایی بودند،قضیه در اصل نوعی تفریح بود و اغراق نیست اگر بگویم درصد بالایی از مخاطبین با دوربین عکاسی آمده بودند تا در کنار گل و گیاهان عکس بیندازند.آشفته و بی نظم گام بر می داشتند و گــُــله به گــُله باید مراقب می بودی تا کادر بندی کسی را خراب نکنی،تا این دست آخر طاقتم طاق شد و زدم به میان عکس های مردم،هر چه بادا باد!


همه چیز را نمی شود بر سر حکومت خراب کرد و نهاد های دولتی را مستقیم نشانه گرفت،برخی مشکلات در اساس از فرهنگ آشفته و پریشان اندیش ایرانی سرچشمه می گیرد که نوع مواجهه با بسیاری از مسائل را نمی داند و حتی آماده نیست که بداند.تعداد نفراتی که میل به عکس انداختن در کنار گل ها و دکور ها دارند بی نهایت بیشتر از تعداد افرادی بود که به پرسش و پاسخ با متصدیان می پرداختند،حتی اگر متصدیان متخصصی هم حضور داشته باشند،زمانی که خواستی برای آن اطلاعات نیست چه ارزشی می تواند داشته باشد؟




157:دروازه بانان ِ بـــد

در کسوت کسی که سال ها سابقه مسلمانی داشته است،در جامعه ی ِ مسلمان زیست فکری و فرهنگی داشته است و با آموزش اسلامی رابطه مستقیم داشته است،اکنون بر این باورم که اسلام - چه آن را محدود به کتاب بکنیم و چه رفتار های زندگی روزمره مسلمانان - همبـــستگی بارزی با ترویج و جا افتادن باور ها و رفتارهای خشن دارد.در سایه همین اندیشه،اینکه بسیاری از رسانه های غربی - از جمله بی بی صی فارسی که آن را معتبرترین خبررسانی پارسی زبان می دانم - بر روی خشونت مسلمانان زوم می کنند و گاه حتی بزرگ نمایی می کنند مرا سخت نیامده است.اما اعتراف می کنم که عدم پوشش کافی ِ خشونتی که بودایی ها در برمه بر مسلمانان روا می دارند مرا بسی رنجانده است.


پرسش اصلی این است:چرا زمانی که مسلمانی خشونتی روا می دارد،تروری می کند،می زند،می کشد بر روی آن زوم می کنند،تحلیل می کنند و از شاهدان عینی پرس و جو می کنند،اما زمانی که مسلمانان در برمه خروار خروار کشته می شوند،خانه شان به آتش کشیده می شود و تعدادی در عمل سلاخی می شوند،رسانه های غربی از زوم کردن بر روی حادثه پرهیز می کنند؟کشته شدن راهبی بودایی توسط مسلمین در عمل همان اندازه بازتاب داشت که کشته شدن و جان باختن تعداد زیادی از مسلمین به دست بوداییان به رهبری راهبان.


غرض البته دفاع و یا محکوم کردن مسلمین و یا بودایی ها نیست،قابل حدس است که اگر مسلمانان در آن کشور دست بالا را داشتند هم چنین می کردند، نیت به نقد کشیدن و محکوم کردن رسانه ای ست که مدعی ِ حفظ بی طرفی ست.کسانی که داعیه حقوق بشر دارند و بر این نظرند که انسان ها را باید بر فراز باور هایشان چونان انسان نگریست،بهتر است حداقل برای حفظ ظاهر هم شده کوتاهی هایی از این دست نکنند،سر زدن گاف هایی از این دست در نهایت اعتبار یک رسانه را مخدوش می کند.


هر چند که رفتار های اجتماعی پیچیده تر از آن هستند که بتوان آن را معلول علت واحدی دانست،ولی می توان اذعان داشت که کدام باور داشت ها همبستگی بیشتری با ترویج خشونت در جامعه دارند،در این مورد خاص امیدوارم که در ن کشور هم گروه های مخالفین به پای میز مذاکره بنشینند،دیدن تصاویر کودکانی که سلاخی می شوند به جرم اینکه مسلمان هستند،پیش از آنکه بفهمند قضیه از چه قرار است براستی آزار دهنده ست

156:خانه ی ِ رویایی







حین گشت و گذار در پستو های لپ تاپ به نیت منظم کردن پرونده ها،به فرتور بالا برخوردم و براستی پرتاب شدم به چند سال پیش!.شما که غریبه نیستید،حتی نقشه ی ِ خانه ی ِ کذایی را هم کشیده بودم و به جای جایش اندیشیده بودم که چطور باشد بهتر ست،طرحی که هر چند وقت یکبار در ذهنم درخشش می گیرد و دوباره بر رویش گرد و غباری می نشیند تا چند صباحی دیگر.


...


خلاف برادرم که هر زمان خانه ها و ویلاهای ِ بزرگ و مدرن را می بیند آب از دهانش راه می افتد و سریع به طرح اندازی می اندیشد،باید اعتراف کنم خانه های چند هزار متری و ویلاهی چند هکتاری،هیچ گاه سر سوزنی تحریکم نکرد یا حتی قلقلکم نداد،البته نه مانند گربه ای که دستش به گوشت نمی رسید و می گفت پیف پیف ! باغچه ای کوچک برایم تحریک کننده هست،ولی باغ یا ویلایی بزرگ هرگز.وقتی جای جای این سیاره خاکی یا همین کشور جهان سومی ویا حتی شهر های دور و برخودمان کلی آثار طبیعی و باستانی و حیات وحش حیرت انگیز دارند،محدود کردن خود به محیطی کوچک خود را در تنگنا قرار دادن است.


اما یک خانه نقلی در منطقه ای خوش آب و هوا  - و ترجیحا ً کوهستانی - و خاصه رو به یک دره و یا تنگه و درختان رو به رو و گهگاهی باران و یا مه،واقعا ً برایم اغوا کننده ست!