سپاسگزارم آقا
غالبا کرایه را همان ابتدای نشستن می پردازم و خودم را از شر تماس بیشتر با پول های نکبتی خلاص می کنم.من راضی،راننده راضی،(انشاالله) خدا هم راضی.دیروز اما برای نخستین بار ،در این مدت ِ طویل ِسیر با خط یازده بود که راننده ی ِ تاکسی از لفظ سپاسگذارم استفاده می کرد.
سپاسگذارم خانم.این دویستی که شما داده اید قدری نحیف است،امکانش هست تعویضش کنید؟
وقتی دختر خانمی بعد از من کرایه را می پردازد این طور به او پاسخ می دهد.شــَک ام گرفته که به طعنه این چنین سخن می گوید.کمی هم خنده ام گرفته.
مردم ما کمی بی حوصله شده اند،در برخورد با یکدیگر صبر و حوصله ندارند.نیکوتر این است که یاد بگیریم با صبر با یکدیگر برخورد کنیم.آقای سخن پارسی سعدی، در این مورد می فرمایند:...
شعری طولانی از سعدی میخواند.با استادی تمام.هم بر فن بیان مسلط است و هم بارز است محتوای شعر را خوب مکیده که این طور با حظ می خواندش.دیگر تقریبا مبهوت شده ام که چطور ممکن است راننده ی ِ تاکسی این تسلط شگرف بر ادبیات فارسی را داشته باشد.کمی با او از شرایط اجتماعی سخن می گویم.در پاسخ ام می گوید:
ناامیدی و خستگی جوانان ما را فراگرفته است.من خود در خانه دو جوان دارم،هر دو خسته.نازشان می کنم خشمگین می شوند،منت شان را می کشم مایوس می شوند.نمی دانم با ایشان چه باید کرد.شرایط سختی شده.
کمی با او صحبت می کنم.متاسفانه مسیر کوتاه است.زمان پیاده شدن می گوید :در پناه خداوندگار،پیروز باشی
...
استعداد مسلم ادبیات،پشت فرمان در گرما در این خیابان ها... حیف نبود؟
اتفاقا بد نیست که راننده تاکسی انقدر فهمیده باشه،حیف هم نیست هرچند برای جامعه ی ما حیفه!بالاخره ما تو این جامعه عادت کردیم که راننده تاکسی یه آدم بی کله ی بددهن بداخلاق باشه:)
البته از لحاظی حیفه که یه همچین آدمی در جایگاه بالاتری نیست جایی که خیلیا در فرهنگ عاممون در حد راننده تاکسی هم نیستند اما خوب قدرتی برای مانور عقاید شوفریشون دارند .
بد نیست ولی اگر هر کسی جای خودش باشد بهتر است.دیگر خودت چند تایی از معلم ها و استاد های مشترکمان را یادت هست می دانی چه می گویم.شوقی را یادت هست؟
اولا که ما هم اگر این شانس را نداشتیم که یک لقمه حقوق کارمندی گیرمان بیاید ، سرنوشتی جز این نداشتیم. تازه ما که عددی نیستیم در این ولایت. البته منظورم خودم است و لا غیر، بعد هم مگر بی پدر خود شیفته نیست که با آن همه معلومات و مطالعه منشی شرکت و آرایشگر و مربی رانندگی شده است؟ واقعا شانس در این مملکت حرف اول و آخر را میزند.
امروز یکی از دوستان بسیار با معلومات مان را به دلیل بیان حرف حق در همه موارد بدون وحشت از هیچ چیز از پستی که داشت تخفیف درجه دادند. این چیزها خیلی زیاد اتفاق میفتد. شاید اگر رییس او هم کمی بیشتر کینه توز بود ، او هم باید پشت فرمان تاکسی برای مردم نیچه میخواند.
منم واقعا گاهی به این نتیجه می رسم که احتمالات - یا به قول شما شانس - انصافا تاثیری بسیار زیاد در زندگی آدمی دارد و اینکه هر چقدر تلاش کنی گیرت می آید تا حد زیادی کشک است.
شانس زیارت راننده تاکسی های بسیار مودب را تا قبل از انتخابات داشتم بعدش که خودم مرض داشتم گفتگو اغاز میشد . مودبش البته با ادب و بی ادبش ... اما واقعن بعضیاشون معرکه ان . باسوادترین و تاثیر گذارترین معلم مدرسه پسرم مسافر کشی می کرد . یک دائره المعارف سیار بود .
(یک اقای مسنّی بود با کلاه شاپو و عصا و کراوات و بارونی یا کت که سر راهم عصاش رو بلند میکرد تا سوارش کنم می رسوندمش تا دم درشون بعد میگفت : شرمسارم دخترم . سپاسگذارم دخترم . اهل تهران نیستی دخترم ؟ کاملن مشخصه .. مردمان انزلی بسیار نکو مردمانی اند دخترم ! نظر اتون بودا . وگرنه تهروونیا خیلی ماهن ) دلم براش تنگ شد .
من با یک پیرمردی را می شناسم که سر کوچه محل کارم است.سوپرمارکتی خوش سلیقه ای هم هست.آنقدر از او خوشم می آید که نگو ! گفتید کراوات یاد دیروز اش افتادم که کراوات زده بود.در خوش تیپی همتا ندارد.
سلام ... امیدوارم این شغل را از سر اجبار انتخاب نکرده باشد و فقط یک راننده باشد که از ادبیات و فرهنگ غنی برخوردار است.
اگر مشتری چنین راننده ای شوم 2 یا 3 مسیر مشتری اش خواهم بود. مثل کتاب خوب که باید برایش وقت صرف کرد
به نظر من که از سر اجبار است.بعید می دانم کسی زیستن در فضای فکری معتبر و بودن با آدم های معتبر را با تاکسی داشتن و صبح تا شب زیر آفتاب بودن تاخت بزند
راستی ظهر چند بار امتحان کردم. نمی شد برای شما نظر گذاشت
بگو که شوخی می کنی!
بالاخره من نفهمیدم تو را چه خطاب کنم مهندس ! پسرم ؟ همساده خوشم نمیاد ! پسر خواهرم را خاله جون صدا می زنم . حالا خودت انتخاب کن . تا اون موقع پسرم خوب است ...
پسرم تا صبح تونستی درس بخونی ؟ خواب نمونده باشی مادر!
امتحانت خوب شد ؟ موفق باشی ...
خاله جون زیباست،ولی پسرم چیز دیگری ست !
ولی آن وقت من به شما چی می توانم بگویم؟
منیر جون ؟
که در مرام من نیست
خاله جان؟
خب این کمی جالب است و در زبان می چرخد
همساده؟
که به نظرم سبب ایجاد فاصله می شود
...
همین مامان منیر
بد هم نیست ها!
...
حالا به یک نتیجه ای می رسانیم اش در بحث
شاید یک فرد تحصیل کرده بوده و برای مایحتاج زندگی به کار رو اورده
سلام
من هم با این نمونه های قابل احترام برخورد کرده ام
اصلا تاکسی سواری یه جور جامعه شناسی میدانی است
امیدوارم غم نان به این کار وادارش نکرده باشد و شغلش را دوست داشته باشد.
چرا حیف نبود
خیلی هم حیف بود
مثل این همه چیزی که حیف اند و حیف می شند...
ولی حالا از شوخی نگذشته من بودم باهاش تا چالوس می رفتم!
سلام رفیق بلاگت در کل جالبه . راننده تاکسی هم جالب بود . راستی این املای سپاسگزار رو اینطور که من نوشتم درسته . اصلاحش کن . یا حق
آه که بد غفلتی شده !
خودم همیشه از این سوتی ها از دیگران می گرفتم و عاقبت خودم در چاه افتادم.سپاس.تصحیح اش می کنم
سلام
احتمالاً این قدر شرافت دارد که برای هر کاری سر خم نکرده و به رانندگی تاکسی رسیده است . خوب هیچ اشکالی هم ندارد یک روی مثبت ماجرا این است که اثرخوبی روی مسافرانش می گذارد و اقلاً روزی چند نفر را با فرهنگ درست حرف زدن آشنا می کند
شاید اصلاً اگر در شغل دیگری این قدر مفید نمی شد
بسیارند افراد دو شغله یا رانده شده از مخارج دولتی و ...
حیفه.منم حیفم.توام حیفی.همه حیفن.
شایسته سالاری در تمام اقشار جامعه بیداد می کنه اصن!
من و ازون کتابای روانشناسی؟ من و انکار شراب؟ این چه حکایت باشد؟!غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد!

........
عجب! تو تهران چندباری ازین راننده تاکسی های فرهیخته دیدم. منتها همشو.ن جوون بودن. یکی شون فارق التحصیل ریاضی بود یکی هم مدعی مهندس یه رشته ی فنی که الان یادم نیست.
نو این مملکت گل و بلبل همه جور دردی بیداد میکنه شایسته سالاری هم گل سرسبدش
فارغ التحصیل