در هنگام وب گردی های نیمه شبی، به مطلبی بر می خورم و - چونان بسیاری از مواقع - مشغول خواندن نظرات بی در و پیکر هم وطنان می شوم، یک نمونه:
هرزگی امثال گوگوش برکسی پوشیده نیست. هرکسی هم که ازش دفاع میکنه و یا دوسش داره فردای قیامت درکنارش وارد دوزخ میشه...
او او ووووو
توهم نزنی فکرکنی با این قیافه میره جهنم. نه . خدا چهره زنانی که موهاشون رو به نامحرم نشون بدند زشت و کثیف میکنه وای به حال امثال این هرزه فاسد که دنیا رو به فساد تشویق میکنه.
سپس کلید واژه را می زنم و خبر های مشابه در همان سایت را می خوانم. در پایین بسیاری از آنها نه خبری از منبع است، و نه مشخص است نویسنده ها سر سوزنی از اسلوب نگاشتن خبری دارند، چندی که می گذرد چاره دیگری جز بستن پنجره باقی نمی ماند.
مروری در گذشته ام می کنم، زمانی بخش نظرات بازتاب، فارس نیوز، رجانیوز و... را می خواندم، بدین گمان که می تواند سر نخی از محتویات ذهنی و دغدغه های فارسی زبانان (در غالب امور : طرفداران جمهوری اسلامی) بدهد، اینک اما نه حوصله خواندن چنین نگاشته هایی را دارم و نه دیگر برایم در اساس مطرح ست، فقط هستند. بدین می اندیشم که در خوانش نوشته های مردم چه صبر جمیلی داشتم، که اکنون ندارم.
باز خوبه تو یه موقعی صبر جمیل داشتی، من که هیچ وقت نداشتم.
من جدیدن توی یو تیوب پستها رو می خونم. عجیبه که مردم به این شدت هم دوست دارن نظراتشون رو این ور و اون ور پراکنده کنند!
بعدش کلن همیشه ضعف اعصاب می گیرم.
من از وقتی تو را شناختم به جمال صبرت حسادتم شد . کاش دست کم همان موقع صاحب جمیل بودی چیزی هم دستگیرت شده باشد و جایی به کارت آمده باشد که اگر چنین باشد باز خوب است .
...
شما دو جان عاشق را می توانیم ببینیم یا که نه ؟
الان وقتم آزاده و دستم خالی بعدها ممکنه دستم بند بچه ام باشه و وقتی برای بچه های مجازی نداشته باشم ها . نگی نگفتم
اینجانب مراتب پایه گی خویش را به جهت دیدن مامان منیر عزیز از همین تریبون اعلام می دارم خاصه الآن که تابستان است!!!
حالا فکر کن وقتی خارج میشی از اون فضا به عقل خودت شک میکنی برای اون وقتی که میذاشتی برای خوندن کامنتهای اونها. من الان حتی یه دونش هم کشش ندارم بخونم
سپاس فراوون از پایه بودن تان عزیزان
قربان شما