بعد از یک شروع درخشان در کتاب فروشی و سامان دادن سریع به انواع و اقسام اقلامی که در کتاب فروشی یافت می شود،در نهایت چوب بی تجربگی ام را خوردم:عشق هرگز کافی نیست.
شیفته کارکردن در کتاب فروشی بوده و هستم،همان روزهای نخست گفتم که همه روزه را هستم،گمان می کردم عشق کتاب می تواند راهکاری کافی برای غلبه بر مشکلات و سختی های کار باشد.تا دو ماه اولش را هم خوب پیش رفتم.از ماه سوم بود که افت در کارم را شاهد بودم.خسته شده بودم.شست روز بدون هیچ مرخصی و لا به لایش باید درسم را می خواندم.از روزهای شستم و یا هفتادم بود،کم کم جرو بحث ها بالا می گرفت و من که تاب شنیدن صدای بلند از کسی را ندارم از در جواب دادن بلند می شدم.بیست روز آخر حتی استعفایم را نوشته بودم و منتظر بهانه ای بودم که بگذارمش روی میز و بزنم به چاک.دقیقا در آستانه نودمین روز و در حالی که گمان میکردم دعوایی اساسی در راه است،خیلی سهل و ممتنع با یک سیگار به توک رفتیم و قضیه را حل کردم.همه چیز تمام شد.
در همان جا اما غرفه ای اجاره کردم،غرفه را طرحش را کشیدم،خودم ساختمش و تک تک وسایل اش را با حوصله انتخاب کردم،خاک بازار را توبره کردم آنقدر که در آمد شد بوده و هستم.این روزها هم درگیر همان.نظیر راه انداختن بچه می ماند.به ضرب و زار باید تاتی تاتی کند تا راه بیفتد لا مصب.اجاره اش است،صاف کردن قرض هست،خرج خودم هست و اگر چیزی ته اش بماند پس اندازی.ساده که نیست،ولی دوست ندارم که بگویم سخت است.برای راه انداختنش نیازمند زمانم.کمی زمانم دهید.
...
و اما بزرگترین درسش:عشق هرگز کافی نیست.وهم محض است این گمان که اگر عاشق کسی،کاری،چیزی باشی بودنش در کنارت،یا در کنارش را مداوم دوست خواهی داشت.من به تجربه در یافتم که زنده ماندن عشق و موهبتی نیازمند دوری و نزدیکی دوره ای ست.زمانی دور...زمانی نزدیک.وقتی عشقت را بدست آوردی باید دوره ای از آن دور و یا نزدیک شوی.چسبیدن اش یکی یا دو یا هر سه را تلف می کند.یا خودت،یا معشوقت و یا عشق را.
لامسب چقدر حال کردم با اون پاراگراف آخر
باید دوره ای از آن دور یا نزدیک شوی
سلام عزیز دل...
دست ات درست...
این نچسبیدن رو اگر میشد یاد می گرفتیم خوب بود ... پس ما با شما وارد مرحله دوری دوره ای می شویم که شما یه دفعه حوصله ات از دست ما سر نرود ... خوبه ؟
البته سوء تفاهم نشه لزوماً عشق که نباید وسط باشه، کلاً چسبیدن کلافه کننده است ...
همه چیزهای مهم چند بعدی هستند
مثل زندگی
پس نمیشه با یه فاکتور به نمهائی امید موفقیت داشت
می دونی بقیه چه بهای گزاف و تلخی رو می پردازند تا پی به چیزی ببرند که شما با دو ماه کار تو کتاب فروشی پی برده می باشی؟؟؟
نه واقعا می دونی؟....
راستی حق با توئه
اگه یه روز عاشق شدم قرار داد می بندم مثلا فقط شش ماه اول سال با هم باشیم
یا شاید طرح زوج و فردش کردیم!
یلدا طرح "هسران پاره وقت" چند وقتی هست از طرف من و میله عزیز مطرح شده، اگر تو هم موافقی به جمع هواداران این طرح اضافه شو.. خیر دنیا و آخرت توشه به مولا ...
بله استاد !
نامم جا مانده بود استاد !
همسران پاره وقت اشغال نداره عزیزم
من فقط با قرار دادی هاش و دوشغله هاش مشکل دارم!!!
در نتیجه منم هستم
به به ... شدیم سه تا ..ببینم می تونم تیممون رو افزایش بدیم لایحه بفرستیم مجلس......
کاملا به این گاهی دور گاهی نزدیک معتقدم... دوری سبب دلتنگی و دلتنگی سبب شیرینی عشق میشود و نزدیک بودن را دلنشین میکند.
انشاالله همه چیز به زودی سامان میگیرد.
سرتان شلوغ است دیگر به ماسر نمی زنید؟؟
یه سرچ ساده...
از وبلاگت راضیم، خوبه ادامه بده
چرا خواب؟!
چقدobligation گذاشتی، جه کاریه به آدم استرس وارد می شه خب!
سلام
او اینکه درباره ی وبلاگت رو خوندم ..فونتش یه جوری بود ک معلوم نیست زیاد !!! باید پررنگش کنم تا بخونم
اما یازده موردی ک نوشتی ب نظرم درست بود و من هم باهاشون موافقم
اما در مورد مطلب ...
اووم با این موافقم ک بعضی وقتها عشق محض کافی نیست ..اما با جدایی کوتاه مدته موافق نیستم ...اگه واقعا عشق واقعی باشه مثل ماجرای لیلی و مجنون و این چیزها حتی درد کشیدن از جانب معشوق هم زیباست ..بهتره رابطه رو طوری اداره کنیم ک عشق تبدیل ب عادت نشه ک اینجور مواقع حتی جدایی ب مدت کوتاه هم نمیتونه راه حل باشه !
خلاصه نوشته ی قابل تاملی بود ...
دوست داشتی پیش منم بیا
سلام.
این نوشته ها خوابند یا واقعیت؟ اگه واقعیتند تو کتابفروشی ÷س انداز هم هست مگه؟
با پاراگراف آخرتون کاملا موافقم.
وبلاگتان مستدام.
سلام
نتیجه به درد بخوری است امید که آویزه گوشمان شود...
ما هم می خوانیم محمدرضای عزیز . هرچند چراغ خاموش
دوستان لطف کنند امضای ما را هم بیاندازند زیر این طرح همسران پاره وقت ! ... هرچند خیال خامیست ... مجلس هم تصویب کند , شورای نگهبان را چه کار کنیم ؟
هرچه هستی باش
اما باش!!!!
اصلاً اشکال نداره که جواب نمی دی. می دونم حالت اونقدر بده که این حرفا برات تسکین دهنده نیست. فقط ارزو می کنم مشکلاتت به نحوی حل بشه .... نمی دونم چطوری ولی حل بشه ...
محمد رضااااااااااا یعنی چی که هیچ جوابی به آدم نمیدی ؟ خب چرا با ما قهر کردی ؟ مگه تقصیر ماست ؟ چه بچه ی بی ربطی شدیها !!!!
جان مامان یه خبری از خودت به ما برسون ! باشه ؟ باشه ؟
هی وای من که منیره شاکی شده .....
البته خدا وکیلی من هم خیلی دلم می خواد که جوابمون رو بدی ولی با شرایطی که نوشته ای سعععععیییی می کنم درکت کنم برادر جان
خدایا هـمه میگـن بده اما من میگم بگیــــر
تــمام حــس دلتــنگی ام را
خـدا دارد نـــاز میخـرد
نــــیاز کــن
"خیلی بیـــــشتــر از قــبل"
امیدوارم هر چه زودتر اوضاع بهتر شود.
www.royayerahae.loxblog.com