برخی موارد برای شرح دادن مشکلات و آسیب هایی که قدری ناملموس هستند،از مثال های غریب و تازه استفاده می شود که گوشی لحظه ای از دست مخاطب خارج نشود.به همین سیاق می توان چنین مثالی زد:
تصور کنید که بیگانه ای از سیاره ای دیگر راهی ِ این کره خاکی شود،به ایران بیاید،زبان فارسی یاد بگیرد و کتب تاریخی بخواند ! ،حال همین بیگانه اگر قدری ذکاوت داشته باشد و به اطرافش نگاه کند،براحتی شستش خبر دار می شود که در جهان اجتماعی و روزمره،دو جنس وجود دارد: زن و مرد.
و بعد در حالی که در بحر تفکر فرو رفته چنین سوالی بپرسد: در کتاب و اسناد تاریخی شما فقط مردان وجود دارند،پس زنان کجا هستند؟
از این پرسش،گونه ی ِ دیگری از پرسش را می توان استخراج کرد:"از زنان چه می دانیم؟"که در واقع،کنجکاوی و تاملی از این سنخ،نقطه آغاز کار فمنیست هاست.اگر فردی ناپرهیزی نکرده باشد و قدری کتب ِ تاریخی خودمان را کنکاش کرده باشد،به یقین با چنین پرسشی رو به رو خواهد شد.به بیانی دیگر زنان غایبان بزرگ تاریخ هستند.حتی آنجا که از زنان سخن رانده می شود یا آغشته به افسانه و اسطوره است و یا به نقشی که در کنار مردان ایفا کرده اند می پردازد.تاریخ جوامع انسانی در اساس و پیش از قرن معاصر،روایتی «مــــــرد محـــــــــــــور» بوده است.
در پــس ِ این پرسش،پرسش دومی قد علم میکند بدین مضمون :"چه چیزهایی مسبب این وضعیت زنان شده است؟" و در آخر اینکه :" برای رهایی از این وضعیت چه باید کرد؟"
در واقع،فمنیست ها،کسانی هستند که این سه پرسش،دغدغه اصلی آنان را تشکیل می دهد و به فراخور پاسخ هایی که به این سه پرسش داده می شود،دسته بندی های ِ گوناگونی را شامل می شوند.از فمنیست های مسیحی یا حتی اسلامی که با توجه به متون و تاریخ اسلام یا مسیحیت می خواهند به این پرسش ها پاسخ گویند تا فمنیست های مارکسیست یا رادیکال که راه حل ها و یا گفتمانی به کلی متفاوت را به پیش می کشند.
چندی پیش که با یکی از نویسنده ها -که دست برقضا خود او هم دغدغه زنان را داشت - گپ و گفتی داشتیم به شوخی می گفت:"زنان یا خوشگلند یا فمنیست !".
در خاک اهورایی مان روال بر این است که قاطبه مردم نسبت به فمنیست ها و دغدغه هایشان نوعی باور کلیشه ای دارند که با کـَـژ - شناخت هم همراه است،بخش کمتری از آن حاصل رفتار های کسانی ست که خود را فمنیست می نامند و بخش اعظم آن حاصل تبلیغاتی - که غالبا ً توسط حاکمیت - بر ضد ایشان می شود،اما در حقیقت فمنیسم، فریاد کسانی ست که بر جنس ستمی که بر زنان می روند قدری آگاهی یافته اند و سعی دارند به فراخور توصیف،تبیین،تحلیلی که برای این وضع یافته اند برای رفع مشکلات و معضلات ِ زنان کوشش کنند،همین.
تو تاریخ گاهی زنها برای اینکه وظایف خودشون رو انجام بدن تو لباس مردانه میرفتند و کسی نمیدونست که اونها در واقع زن هستند و به محض لو رفتن رازشون خورشیدشون افول میکرد. الان هم گاهی زنها برای اینکه بگن مشکلی ندارن و میتونن گلیم خودشون رو از آب بکشن به راحتی میگن: من خودم مرد هستم. همینه دیگه.
جالب این جاست که حتی برای اینکه زنان را آذین به صفات خوش آیند کنند غالبا ً آنان را به صفات مردانه،موصوف می کنند نظیر : شیر زن! یا اینکه به شوخی می گویند برای خودش مردی ست.
به گمانم قدم اول آگاهی و وارسی کردن ابعاد قضیه است.
5606064+1575آیا بالاخره راهی برای کسب درآمد از اینترنت وجود دارد ؟؟؟
یک راه مطمئن و درآمدزا برای کسانیکه مایلند از صفر شروع نموده و از هیچ به همه چیز برسند
درآمد بسیار زیاد , آسان , مطمئن و قانونی برای صاحبان سایتها , وبلاگها و بازاریابها
با هر بازدید و سابقه فعالیتی که دارید به گروه ما بپیوندید
>>> و طعم واقعی پول اینترنتی را حس کنید <<<
آیا تا به حال اندیشیده اید که می توانید در منزل و بدون نیاز به خروج از منزل حتی تا سقف 755 هزار تومان در ماه نیز درآمد داشته باشید؟؟؟
برای کسب اطلاعات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید
http://www.site01.ze.cx
ببین !
یعنی دیدن این کامنت ها مثل پتک بر فرق سر است ! می دانم گذرت این طرف ها نمی افتد،ولی بر فرض محال چنانچه این طرف ها آمدی و این پیغام را دیدی،لطفا دیگر از این جنایات نکن !
سلام
فقط سپاس از مطلب روشنگرانه ات
روزی که معنای فمینیسم را بفهمیم بی شک همه همراهی اش خواهیم کرد .
سلام
خواهش می کنم.
به شخصه گمان می کنم بسیاری از خواست ها،انتقادات،پیشنهاداتی که زیر عنوان فمنیسم صورت بندی می شوند در ناخودآگاه ذهن نسل جدید نشسته ست.اینها از نسل های قبلی خیلی باز تر رفتار می کنند.به گمان من مهم ترین چیز،تزریق این خواست ها و این اندیشه ها به اذهان مردم است،درگیر نام ها نشویم و بگذاریم در نهادهای آکادمیک به خوبی وارسی شوند.من از عنوان "فمنیست" برای خودم پرهیز می کنم مانند بسیاری دیگر از نحله ها،نه به این جهت که بار ارزشی منفی در بین عوام دارد،بلکه بدین جهت که آشنایی با هر مکتب و رفتن به زیر الم و بیرق اش نیازمند آگاهی ِ و خوانش های مکرر در مکرر است که من فعلا در هیچ یک از نحله ها چنین سابقه ای ندارم.
ولی با همین مطالعات اندک،بسیاری از انتقادات فمنیسم را وارد می دانم و با آن ها هم نفسم
دست مریزاد !
خواهش،چوبکاری می فرمایید!
چیزی که برای من همیشه سوال بوده، دال های بدون معناست، دال های اعظم و استعلایی.
نمی فهمم چگونه نام یک تفکر، در جغرافیای ما تداول می یابد و از آن بالاتر، حتا دعوا هم بر سر آن می شود!
نمی دانم و نمی فهمم چگونه یک مفهوم یا یک «ایسم» را چیزی روشن و مفروض می گیریم و تنها مشکل را متقاعد کردن دیگری می بینیم!
حالا می خواهد فمنیسم باشد یا لیبرالیسم یا روشنفکری یا هر چیز دیگر.
جایی از مارکس می خواندم که گسست های تاریخی-سیاسی را به آموختن زبان جدید تشبیه می کرد، همو می گفت که برای فهم زبان جدید، باید ابتدا از زبان نخستین کمک گرفت و واژگان نوین آن را با واژگان زبان کهنه فهمید، سپس آرام آرام زبان کهنه را به کناری گذاشت و با زبان نو سخن گفت.
در سیاست و تاریخ و اجتماع هم اگر همین قاعده برقرار باشد، نمی شود که یک شبه ره کل تاریخ غرب را پیمود و عناوین آن را مثل نقل و نبات پشت سر هم ردیف کرد...
وقتی نزد برخی رندی و کلبی مسکلی با لیبرال دموکراسی هم نشین می شود و حافظ می شود اندیشمند سکولار، اصلا چه اصراری ست که زبان شیرین حافظی را با «گفتمان» کج و معوج امروزین خلط کنیم؟
شاید روزی که به جای جدال سر نام فمنیسم، به جدا بر سط وضعیت زنان بیندیشیم، فمنیست تر باشیم...
درد بدی ست این «نامزدگی»ما....
سلام رفیق و سپاس از بذل توجه ات.
نمی دانم فیلم «Inception» به کارگردانی «کریستوفر نولان» را دیده ای یا نه؛فیلمی ست که من دیدنش را به بسیاری از دوستانم پیشنهاد می کنم،یکی از بهترین دیالوگ هایش بحثی ست که پیرامون کاشت و برداشت «ایده ها» در ذهن و ضمیرناخودآگاه انسان ها سخن به میان کشیده می شود و بحثی در میگیرد که به محض کاشته شدن و ورود ایده ای به ذهن آدمی،خارج کردنش از آن غیر ممکن است.
حکایت ما،مردمان جهان سوم نیز چنین است،ما کسانی هستیم که در قامت خواننده گان کتاب ها،فیلم ها،تصاویر،اینترنت خواسته یا ناخواسته این ایده ها را به ذهنمان وارد می کنیم،اینکه چقدر در مورد آن آگاهی داریم و مهم تر از آن چد حد وسواس داریم در سخن راندن از آن بحثی دگر.در مباحث نظری می توان گفت که خودمان را به نشنیدن و یا ندیدن و ندانستن و کنجکاو نشدن و... بزنیم،در عمل نه.
...
متواتر است زمانی «ژان بوفره» که کتاب های «مارتین هایدگر» را به زبان فرانسه ترجمه می کرد در جای جای ِ ترجمه هایش و اظهار نظر هایش آن چنان خود را با نگارنده اصلی یکی گرفته بود که قرائت خود را به مثابه گفته های فیلسوف آلمانی جا می زد،کار بالا گرفت و زمانی که ژان پل سارتر،عنوان نمود که «اگزیستانسیالیسم» همان «مارکسیسم» است،هایدگر نامه ی ِ مشهور «نامه ای در باب اومانیسم» را نوشت.
به شخصه تردید های جدی دارم که ما فلسفه و تفکری را آن چنان بفهمیم که در کشور و زبان مبدا می فهمند،چه زبان فرانسه باشد و فیلسوف برجسته ای نظیر سارتر و چه فارسی باشد و هایدگری های وطنی،نوعی بومی سازی ناخواسته اندیشه را واقع بینانه تر می دانم،در شرایط فعلی و با نگاه واقع بینانه تر،بحث من کلا ً عطف توجه به این مسئله ست:«تا چه حد می توان به مبانی یک اندیشه وفادار ماند و یا نزدیک شد؟»
برای ایرانیانی که نه از متدولوژی چندان اطلاع دارند،نه تاریخ فلسفه را خوب می دانند و می فهمند و بدتر اینکه دچار کژفهمی در این مبانی هستند،و باز مهم تر از همه اینکه مسائل انضمامی تر و قابل لمس تری پیش روی دارند،نه فهم اندیشه های ننسی چودورو و یا کریستوا راحت خواهد بود و نه الویتشان چنین است.
شاید اغراق آمیز به نظر برسد،ولی به گمان من عطف توجه به اندیشه های «مارگارت مید» در چنین شرایطی واجب تر باشد تا نکته پرانی و گنده گویی از اندیشمندان متاخر.
کامنتت در وبلاگ مهربان
مربوط به پست بگو بازم هوامو داریو....
فوق العاده بود. بیانگر درک بالای شماست
سپاس گزارم
زن مظلوم مضاعف تاریخ است.
آفرین بر تو و خط مَشیَت
خواهش می کنم.
اینکه چقدر در واقع بدان وفا دار باشم مهم تر است