در کل شخم زدن وبلاگ های ِ اخوان البسیجین از آن دست کارهایی ست که چنانچه زمان داشته باشم آن را عملی خواهم کرد.موجودات جالبی هستند و در عین حال خطرناک.یکی را ببینی باقی را دیدی و کلا ً فکر و ذکر همگی قالب گیری شده ست.با این حال به عنوان اینکه آنها نیز شهروندان این دیار هستند و سودای کــُـشتار بسیاری از هم وطن های خودشان را دارند،بهتر است حد و حدودشان را شناخت تا بعدا ً سهوی رخ ندهد که نشود جمع و جورش کرد.
با این حال این نیز فرآیندی حوصله سر بر است و ترجیح می دهم ســـَــرکی به سایت "حسن عباسی" بزنم که این روزها گویا جزو معدود تئوریسین های نظام شده است.از عنوان ها که شــــِر و ور بودن می بارد،بعد می روم ببینم که در مورد یکی از فیلم های مورد علاقه ی ِ من چه تحلیلی داشته ست،می خوانم،فقط چشمه ای از آن:
"براساس نگاه جدید متافیزیک غربی، آتوپیاسازی (مدینه فاضله سازی) جدید برمبنای مفهومیبه نام دنیاسازی (World Building) بناشده است. چهارچوب این دنیاسازی متشکل از دوعالم به نامهایجهان نخست (Prime Universe) و جهان موازی (Parallel Universe) میباشد که از طریق علومیبه نام Fringe Science که عموما مرتبط با خواب، رویا، ظن، توهم و خیال و به طور کلی امور ذهنی است با یکدیگر در ارتباطند. این نوع نگاه جدید به شدت بر روی آثار نمایشی، سینمایی و حتی بازیهای کامپیوتری اخیر تاثیرگذار بوده است.
جهان موازی یا عالمیکه در ذهن انسان رقم میخورد (که قبل از فیلم Inception به صورت گسترده در سریال Fringe به آن پرداخته شده) نمودی از مساله قدرت نرم (به بیان ژورف نای) است. نبردی در حوزه ذهنها که طرزکار آن در تبدیل شک به یقین و تبدیل یقین به شک، تاثیرگذاری در چگونگی تصمیمها و اغواگری است. از اینرو فیلم سرآغاز (Inception) ساخته پرخرج کریستوفر نولان، به این لحاظ یکی از بهترین نمونههای مطالعاتی در حوزه جنگ نرم میباشد."
...
وضعیت بهبودی برای اذهانی که برای چنین شر و ور هایی خو گرفته وجود دارد؟
شر و ور بودن و نبودن اینها یک طرف، اما جنس برخورد ما را هم باید درنظر گرفت.
عباسی و عباسی ها دوست دارند که جدی گرفته شوند و چون گزینه ای مهم و خلاف آمد عادت دیده شوند.
اما مساله اینجاست که او هیچ اهمیتی ندارد. نه یک کلام حرف تازه زده، نه یک تئوری و تفکر تازه داشته. او یک شومن صرف است و ردای تئوریسین بودن، برای او، حالا حالاها گشاد است.
شر و ور خواندن «تئوری»هایش، دادن حداقل رسمیت به اوست. او و هم«فکر»هایش، وجود ندارد، چون «فکر»ی وجود ندارد.
تنها خلا سیستمی را پر می کند که تهی از ژست های تئوریک است.
بنابراین نباید نگران «اذهان»ی بود که با حرف های او پرشده اند. آنچه او و سخنانش را در اذهانی جای داده، قوت تئوریک اش نیست، نیاز به تفکر جدی ست.
کافی ست این نیاز را کس دیگری پاسخ گوید تا به سادگی، محو شود، هم او و هم حرف هایش.
اما اینکه کسی نمی تواند پیدا شود تا چنین کند، نگران کننده است. باید فکری به حال این طرف کرد..
سلام و سپاس از بذل توجه تان
اگر مبنا را تئوریسن های کشورهای توسعه یافته و استاندارد آکادمی های آن بگذاریم،نه تنها عباسی،بلکه دیگر همتایان او نظیر رحیم پور ازغدی و... به یکباره نیست و نابود می شوند،در این مسئله با شما هم عقیده ام.به هر روی تئوریسن بودن تا حد بسیار زیادی مرهون «نقشی» ست که جامعه و اجتماع به فرد می دهند و من بدان معنی به کار بردم،هر چند چنین قبایی به زور بر تن عباسی نشانده باشند و او را چنین جا بزنند.
در مورد اینکه عباسی و همتایانش جدی انگاشته نشوند تردید های جدی دارم،اینکه حرفش نزد ما خریدار ندارد و شر و ور انگاشته شود را نمی شود تعمیم داد،تفکر و اندیشه نیازمند کنش متقابل کنشگران است و اگر عباسی کیا و بیایی پیدا می کند تا حد زیادی مرهون گوش ها و مغزهایی که انباشته از چنین گفته هایی ست و به استقبالش می رود،نظیر اخوان بسیجی.دوم آنکه عباسی فرد نیست و نماد تیم است،بسیاری از گفته های او نه شــَــتک های ذهنی وی،بلکه محصول تیم های دانشجویی و جوان هایی ست که با او تعامل دارند،چند تنی از بچه های هم رشته ای ام در دانشگاه در تیم او بودند و در تحلیل فیلم ها و سریال هایی نظیر لاست یاری اش می کردند.
اینکه در خانواده و نهاد های آموزشی و ... چه تفکری غالب است در استقبال یا عدم پذیرایی از اندیشه ای اکیدا ً موثر است،در کشورهای آنگلوساکسون و استیلای فلسفه ی ِ تحلیلی بر نهاد ها آموزشی، از فلسفه های فرانسوی و آلمانی کمتر استقبال می شود،زیرا زمینه و متن نه با چنین متن هایی ارتباط برقرار می کند و نه می تواند،خود که ماشالله اهل فنی هستید.
به گمان من مطرح شدن عباسی و عباسی ها در بستر این خاک و برای بخشی از جوانان جامعه - که ممکن است در اقلیت باشند - تا حد زیادی ناشی از پریشان فکری ماست که با شدت و حدت متفاوتی همه گیر است و لحاف چهل تکه عباسی سخت برازنده آن
سلام علیکم.
کلماتی مانند «شر و ور» و «خر تو خر» و «زر زر» هرچند زیبا نیستند، اما گاهی اوقات مناسبترین کلمات زبان ما هستند برای توصیف بعضی چیزها.
***
ببخشید. یک پیشنهاد:
مقالات وبلاگ، کوچه نیستند که نامشان 125 و 126 و 127 و ... باشد. پیشنهاد می کنم مقالاتتان دارای عنوان باشد. انتخاب عنوان مناسب و نسبتاً جذاب برای هر مقاله، نوعی تفریح و تلاش فکری هم هست.
سلام بر شما
راستش با عنایت با سابقه وبلاگ نویسی چند ساله ام این نخستین بار است که چنین رویه ای در پیش می گیرم و از این بابت راضی ام،اینکه عنوان های سر دستی بگذارم را خوش ندارم،با این حال پیشنهاد شما گفته ای به جاست بر روی آن بیشتر فکر خواهم کرد،چه بسا بعد از زمانی بار دیگر برای عنوان ها از کلام استفاده کنم،منتها پیش از آن باید رویه ای را برای خودم پیش بینی کنم تا بر روی همان پیش بروم
عزیزم اینا رو نگن چی بگن دقیقا؟!
اوضاع که می بینی آشفته تر از اونی هستش که نظر کارشناسی! دوستان بتونه مفید واقع بشه! حالا تازه توجه کن که ما داریم اوضاع شهرای بزرگو می بینیم. شهرای کوچیک تر از خیلی قبل تر از این هم وضع جالبی نداشتن.
حالا نمیان بگن ما چی کار کردیم که این جوری شد!! میگن یه فیلمی هست شما ندیدین اما تقصیر اونه که ما این جوری شدیم!!
این آقای عباسی رو اینجانب پای سخنرانی های گیراشون!! در شهرای کوچیک بودم به شخصه! آی مخاطبو می برد فضا!! که دیگه یارو تا دو روز یادش بره دیگه حتا با پولی که داره نونم نمی تونه بخره!
حالا شما خودت رو ناراحت نکن عزیزم ! کلا ً اخوان البسیجین بسیار مستعد شورت کات شدن به عالم هپروت هستند ،شما سخت نگیر !
سلام
آن روزها مهدی پژوم عزیز به من می گفت سخت نگیر! این یکی مثل جوانی های من است. درکش می کنم. تعدیل می شود.
هر چه بود گذشت. من همان وقت ها هم از سبک شما لذت می بردم. راست می گویید، آنقدرها هم شور نبود.
به هر حال من هم خوشحالم.
کد قالب وبلاگ را اگر ممکن است برایم ارسال کنید. هرچند بلاگفا بدون آن بنر تصویری بالا بود.
لطف دارید شما.من نیز خرسندی خود را بار دیگر اعلام می کنم
راستش نظر خصوصی ام نمی دانم رسید به شما یا نه،یا اینکه رسید و پاسخ ندادید،ایمیلتان را اگر بدهید می فرستم،همین جا هم اعتراف می کنم که در عرصه جهان سایبری قدری دست و پا چلفتی ام !
یادتان هست روزی را که "تهاجم فرهنگی! تهاجم فرهنگی!" می کردند؟
اکنون واژه را به روز کرده اند: "جنگ نرم!"
نه آنکه این حقیقت وجود نداشته باشد که دارد. جنگ نرم یکی از قدرتمندترین ابزار تهاجم، مبارزه و حتی دفاع در عصر حاضر است.
این فیلم را ندیده ام اگر دیده بودم بهتر می توانستم نظر دهم.
جنگ نرم شاید وجود داشته باشد،ولی نه به آن اندازه ای که بر رویش مانور می شود هست و نه مختص ایران.به گمانم بخش زیادی از مطرح شدن جنگ نرم به کارکرد های آن بستگی دارند و نه اصل جنس.
توشه ای فراهم می کند تا هم مثلا در برابر غربی ها طرفداران نظام منسجم تر باشند،فلاکت هایمان را با فرافکنی به گردن غرب بیندازیم و...
چند سال دیگر هم لابد واژه دیگری را هوا می کنند،واژه ها روند و آیند،ولی رفتار همان است که بود
سلام محمد رضا خان
لایک به کامنت آوخ.
و حیرت از وقت و اعصاب شما که این ها را می خوانید!
سلام بر شما
جناب ابریشمی سنجیده سخن می گویند و این برای نگارنده شیرین است،هر چند گاهی ممکن است اتفاق نظری وجود نداشته باشد
...
عادت است همسایه،تمرین می خواهد،تمرین!
سلام بر مترجم

آقاجان عجالتا بگم که با نظر سید مبنب بر عنوان دهی به مطالب به شدت موافقم1 کلا تیتر و عنوان انگیزه ایجاد میکنه به قرعان!
بعدشم : مااااااااااااااااااو! ینی باورم نمیشه این همه برای تحلیل اینسپشن به مخشون فشار آورده باشند که بلکه به هدف و برداشت خودشون که دقیق هم معلوم نیست چی چی هست برسند!!!
ضمنا من حتا حس و حال این رو هم ندارم که از سر کنجکاوی سرکی بکشم در وبلاگهای بسیجی تباران. ادای احترام به مطالب دوستان وبلاگی را تمام به جا بیاورم باید کلاهم را به هوا بپرتابم!
سلام بر مهرگان
چه تحلیلی آن هم ! در مورد پیشنهاد آقای سید محمدی و شما هم چشم،باید بتوانم طرحی برای عنوان در بیندازم
...
آبجی خواندنشان سخت نیست،کامنت که نمی خواهد،اول و آخر بسیاری یا حدیث است و یا صلوات،یا قربان صدقه رهبری رفتن و اکثرا هم به یک سیاق می نویسند،می شود تعدادی زیادی را در زمانی بسیار کم مرور کرد
برادر جان!!! ما یه استاد بسیجی و سپاهی مسلک داشتیم، همیشه می گفت به جای اینکه برید روزنامه های طرف خودتون رو بخونید، برید روزنامه های اونطرفی رو بخونید ببینیند از کجا دارن به شما ضربه میزنن، اگر میخواهید هوشمندانه رفتار کنید و آتو دست کسی ندید (البته اونقدر به حماقت ایده های ما باورداشت که مطمئن بود ما هرکاری بکنیم خودشون ما رو له خواهند کرد)
خلاصهاینکه من ایده اش رو دوست دارم، تو هم داری همین کار رو می کنی و این خوبه ولی دیگه تو رو خدادرگیرشون نشو، حرص نخور ....
خب اوایلش قدری سخت است که آدمی حرصش نگیرد،ولی بعد عادی می شود تا حدی.من با اینکه با فردی تفاوت عقیده و رای داشته باشم می توانم کنار بیایم،باکی نیست و بیست و چند سال زیستم به تجربه ثابت نموده که نمی توان با همه کنار آمد و باید رویه تساهل و تسامح پیشگرفت،در یک کلام صبر ...
ولی بسیاری از اینها شرافت فکری ندارند،هر جایی که به نفعشان باشد برمی دارند،مخالف رای شان باشد اصلا نادیده می گیرند،تحرفی می کنند،دروغ می گویند،فحش می دهند،لجنمال می کنند،تهمت می زنند و ... قضایا.وگرنه اگر یک بسیجی بیاید و به گفتمان وقعی بنهد با کمال میل می پذیرم،نیست چنین چیزی ولی...
این جماعت یکی به نعل میزنن و یکی به میخ. اما اراجیفشون برعکس تصور ما بین نسل جوونی که اهل فیلم و سریالن برد داره، بهخصوص اگه توجه کنیم که بیشترشون در مورد حوزههایی حرف میزنن که هرکسی نمیتونه راحت بگه. یعنی تابو حساب میشه. یه نمونهش مثلا شی.طان.پرس.تی.
سلام
اتفاقاً من هم چنین تمایلاتی دارم .
یعنی باید رفت و نوشته هاشون و افکارشون را اجمالی بررسی کرد . حالا بنا بگذاریم جنگ نیست که بگیم رفتیم مواضع شان را شناسایی کنیم برای ضربه زدن ...ولی خوب تا شناخت نباشد واقعاً نمی شود برتریی پیدا کرد.
ما باید حرف برای اقناع کردن کسانی که شر و ور ها را بعنوان استدلال می پذیرند داشته باشیم
هر چند طبیعت شر و ور ها طوری است که جدی گرفته نمی شوند . شاید خواستشان این باشد ولی خوب چیزی برای عرضه ندارند یک جمله از امید یاد گرفتم تازگی ها
خیلی خوب است
LET FACTS SPEAK FOR THEMSELVES