مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

هفتاد و هشتمین

غالبا ً در شکل گیری ذهنیت های انسان ِ جدید،از سه تن از بزرگان عرصه تامل نام می برند که نوع نگاه و نگرش ما به خویشتن - کائنات را دستخوش تغییرات جدی کردند.نخست کوپرنیک که با دستاورد علمی او ما دیگر در زمینی در مرکز جهان قرار نداشتیم،بلکه سیاره ای در میان باقی سیارات و ستاره های جهان محسوب می شدیم.پس از او داروین بود که نشان داد  روند تکوین انسان،پروسه ای زمان بر بوده ست و نه  4004 سال قبل (طبق گفته کشیش ِ مرحوم)،و در آخر فروید که یافته های او نشان داد که خود آگاه انسان تا چه حد زیر چتر ناخود آگاه است.با این حساب اگر انسان موجودی دور افتاده در سیاره ای چنین باشد،چرا با دیگر هم دمان خویش که باقی جانداران باشد قیاس نشود؟


در جنگ جهانی دوم،زمانی که وینستون چرچیل دریافت که به تنهایی حریف جماعت رمیده آلمانی نمی شود،دست در دستان جوزف استالینی نهاد که همواره عمیقا ً از او نفرت داشت و در خاطراتش  با تحقیر نسبت به او و مرام کمونیستی اش سخن می راند.دوستی با دشمنی دیرینه سبب می شد که بر دشمنی که نسبت به آنکه ذکرش رفت دشمن تر است، غلبه کنند.رفتاری که حتی در میان حیوانات هم دیده می شود.در بوفالوهای آمریکایی،نرهایی که در زمان جفت گیری برای هم شاخ و شانه می کشند  به محض رویت دشمنانی که گرگ ها باشند،جفت یکدیگر می ایستند و از گروه حفاظت می کنند.



سه دهه پس از استقرار حاکمیت ملی متاخر،درست در هر زمان که رایحه ی ِ انتخابات به مشام رسیده،مسئولان طراز بالای نظام به مردم در سخنرانی هایشان هشدار می دهند که دشمن در کمین است و بهتر است نقدا شاخ و شانه کشیدن را برای هم به کنار بگذارند و به میدان انتخابات بیایند.


حرف هایی از این جنس البته خریدار هم داشت،در زمان جنگ هشت ساله هیچ چیز جز گفتار هایی چنین بین مردم هواخواه نداشت،دشمن دیگر کلمه ای موهوم نبود و تیر و تانکش در خاک ملی بود که جولان می داد.با روی کار آمدن دولت سازندگی و پس  از آن در دولت اصلاحات،سخن راندن از دشمن شاید صفیری بود که مردم طرفدار حاکمیت اصول گرا را به صندوق های رای می کشید و هشدار می داد که اصلاحات گرگ در لباس میش است.



حالا امروزه که کما فی سابق سخن از دشمن رانده می شود،آدمی می ماند که الم دشمن را هوا کردند چه نتیجه ای قرار است بدست بدهد؟یک سال پس از جنبش مردمی سوریه،حاکمیت آن کشور قریب به 5000 نفر از معترضان را کشته و مدام داد دارد که این ها همه فریب دشمن را خوردند،بعید است که حتی اگر دشمن فرضی رسما هم وارد گود شود این مقدار از شهروندان سوری کشته شود.



درست پس از انقلاب 57 که هنوز حرف هایی نظیر امپریالیسم خونخوار و آمریکا و انگلیس پدر سگ و... در میان مردم خریدار زیاد داشت،به میان کشیدن حرف دشمن مو بر تن مردم سیخ می کرد؛حکومت وطنی تا حد زیادی مشروعیت داشت و رفتن به پای صندوق های انتخابات ذهنیتی در مردم ایجاد می کرد که حماسه آفرینی ست،اگر مشت محکمی بر دهان نبود دست کم یک شیشکی کوچکی که بود،نبود؟


زمینه و زمانه و روح هر دوران مردم و عقایدشان را هم دست خوش تغییر می کند.امروزه اگر مردم گمان نبرند که دشمن در خانه ست،دیگر ترس سابق را هم از دشمن فرضی ِ آن سوی مرزها ندارند.و باز هم کمی بدبینانه تر:دشمن هم که بیاید چه می کند؟تعداد زیادی از مردم کشته می شوند و منابع زیر زمینی مان را بخواهند به یغما ببرند؟(چیزی که حاکمیت دادش می زند).گمان نمی کنم برای مردم چندان هم فرقی کند؛نفتی که قرارست روسیه و هند و چین برود،به جای شرق به غرب برود،چه فرقی می کند؟!



به هر حال چیزی که تقریبا و تحقیقا با این رد صلاحیت های گسترده به نظر می رسد،انتخابات صوری تر و کم رمق تر از هر زمان دیگر خواهد بود،خاصه آنکه دیگر کسانی هم به عنوان کاندیدا مطرح نیستند که یادگاری بر روی دیوارشان نوشتن،حکم نه گفتن به گزینه دیگر را داشته باشد.



نظرات 11 + ارسال نظر
یک لیلی یکشنبه 25 دی 1390 ساعت 09:05

سلام بر جناب محمدرضا
به نوشته های این پستتان فکر می کنم.
گاهی از سیاست خسته می شوم. اما چه می شود کرد که ما سیاست را نفس می کشیم. انگار در خونمان جاری باشد. وقتی کتاب بخوانی و اندیشه کنی، "راهی بجز اینت نیست".
در مورد شرکت در انتخابات، ضمن احترام به نظرتان، سکوت می کنم.

سلام

بهترین زمان برای وبلاگ نویسی همچو من، این است که مخاطب بگوید به نوشته ای که نوشته ای فکر می کنم.در مورد سیاست هم من به عنوان فردی مطلقا ً غیر سیاسی،اعتراف می کنم داشتن و زدن حرف های سیاسی اجتناب ناپذیر است.تا زمانی که خودمان را به عنوان شهروند می شناسیم از گپ و گفت هایی چنین چاره ای نیست.

...

در مورد شرکت در انتخابات هم،نظر من کاملا ً مشخص است،شما را نمی دانم.حتی اگر بخواهیم از حق رای استفاده کنیم،در شرایط فعلی چنین فعلی براستی مضحکه ست.چه ،زمانی که کاندیدایی از طرف ما به مجلس نرود چه انتخاباتی.گمان می کنم در سطر آخر،شیطنتم تنها زمانی مشخص می شود که کسانی که من را می شناسند با لحن خودم آن را بشنوند.به بیانی دیگر ذکرش در اینجا مخاطب را به بیراهه می برد.

حذفش می کنم

الهه یکشنبه 25 دی 1390 ساعت 16:53

"در سرزمین پفیوزها ، من روزی 4 بار از خواب بیدار می شدم و 5 بار می خوابیدم. در آن دوران به کسانی که تعداد دفعات خوابیدنشان از مجموع کلماتی که در روز بیان می کردند بیش تر بود، تهمت افسردگی می زدند. اما از نظر من آن هایی که بیش تر از این که بخوابند حرف می زنند، یک مشت ورّاج هستند. اگر لیوان آب را از آنور اتاق بخواهی خودت می روی و بر می داری، نیازی به حرف زدن نداری . اگر از کسی متنفر هستی کافی ست درچشمان او زل بزنی و اخم کنی، تمام تنفر منتقل می شود. اگر کسی را هم دوست داری ، کافیست رویایش را ببینی. کار بیش تری از دستت بر نمی آید. در سرزمین پفیوزها، همه ی هم سلولی های من به خاطر همان 4 کلمه ای که بین خوابهایشان می گفتند محکوم به زندان بودند . احساس می کنم جمله آخر زیادی است.. "
پ.ن. بدون شرح..

بدون قبض و بسط

یک لیلی دوشنبه 26 دی 1390 ساعت 08:14

سلام
طنز نهفته را کمی حس کردم. اما درصدی خطا برای خود محسوب کردم. ظاهرا خطا نکرده بودم. ممنونم.
این جمله آخر زیر گزینه ذخیره مشخصات، نبود! بعدا اضافه شده. بله ؟

بود است همواره،التفات نداشتید!

...

گمان می کنم که فکر می کردید نظرم بر روی رای دادن مساعد است

مرجان دریا دوشنبه 26 دی 1390 ساعت 11:38 http://www.marjankangan.blogfa.com

درود بر شما

بی اجازه آمدم اما از نوشتنهایت حض فراوان بردم

در مورد انتخابات باهات کاملا موافقم....این انتخابات نیست و انتصابات از پیش تعیین شده است..

در مورد دشمن نیز ، هیتلر می گوید: هرچه مردم از دشمن فرضی بیشتر بترسند قوه فرمانبری اشان بیشتر میشود باید مدام مردم را از دشمن ترساند تا سر به زیر و قانع بار بیایند...

سلام

لطف دارید.البته محض شیطنت حظ به گمانم درست تر است

نوشینه دوشنبه 26 دی 1390 ساعت 20:35 http://nargess7.blogfa.com

حرف زدن از دشمن یه حربه تبلیغاتی ست که سیاستمداران همه دنیا خوب آن را بلدند وطنی ها که فوت آبند !

به هر حال خاکش رو خوردند

قوری دوشنبه 26 دی 1390 ساعت 21:34 http://www.ghoori.blogsky.com

سلام چطوری
تو سعدی هستی اینو می دونستی؟
موضوع اینه که قبل از اینکه هر اتفاقی بیافته تو دعا کن من سالم بمونم!

نمی دونستم!

تو قبل از من دعا کن.جان تو وضعم خرابه.استرس من را خواهد کشت !

مهرآیین سه‌شنبه 27 دی 1390 ساعت 15:04 http://mehraeen.blogsky.com

برای قاطبه ی مردم که واقعا فرقی نمیکند الان درد درد بی تفاوتیست. اما هنوز هم شهرهایی در ایران هستند که مردمش برایاینکه اینها رای نیارند به آنها رای میدهند. تقسیم بندی اینها و آنها بر اساس منش و گرایش سیاسی شان هم نیست چیزهای دیگری در میان است. مثلا در خوزستان رقابت عرب و عجم مطرح است!
واقعا چه توفیری میکند که چه کسی چگونه تاراجمان میکند؟! گزینه ی جنگ راهکار مناسب برون رفت از وضعیت فعلی نیست...

من هم نمی گویم گزینه خوبی ست،ولی چندان توفیری هم شاید به حالمان نداشته باشد.هموطنان حاکم که گویا کوتاه بیا نیستند.

soroush.h.b چهارشنبه 28 دی 1390 ساعت 11:50

yade baba bozorgam bekheir,bade salha kare siasy akharesh goft:pesaram hich vaght kare siasy nakon ya bayad kharshi savari bedi ya savari begiri az baghieye khara ke hich kudum dar hado sho'oune ensaniate khodet va baghie nist...

پدر بزرگ هم کمی کم لطفی داشتند.البته من آدمی سیاسی نیستم که المان های مورد نیاز برای چنین چیزی را در خود نمی بینم.بحث روحیات است.خاصه در ایران که خیلی ها عادت دارند توی چشم میلیون ها نفر زل بزنند و دروغ بگویند.ولی روی هم رفته برخی توانستند به صورت مستقل در کارزار های سیاسی باشند و همین مسئله نشان می دهد که می توان بود و مثل باقی نبود.

استتار کردیم :ی پنج‌شنبه 29 دی 1390 ساعت 01:07

اول از همه باید به هچین نوشته ای تبریک بگم
خیلی سلیس و روان منظور و لپ مطلب را رساندید

حالا که صحبت را به اینجا کشاندید ... تو میز گردهای خانوادگی ما هم ... عجیب همگی حرف از این میزنیم که دوره ی بعد مگر خودشان به فریب خودشان از طریق رسانه ی ملی زیر دیگچه را آتش کنند وگرنه این مردم
دیگر به خودشان هم اعتماد ندارد چه رسد !!!

آن استتار شده هم پرچونه ست نکه بحث های اسمشو نبر است

مرسی و لطف داری

آره خب.هر سال بدتر از پارسال.حالا اگر قرار باشد کسی بترسد من باید باشم شما که در این میان فریب خورده اید

فانی جمعه 30 دی 1390 ساعت 17:39

من از اول تا اخرش مخالفم!
البته می دونم تکراریه!
من نه تنها رای می دم بلکه می رم پای صندوقها هم فعالیت می کنم.کلی مزایا داره.
چرا می ام اینجا اینارو می گم؟
ماروخیستم؟
فحش دلم می خواد؟

نه آبجی.شما راحت باش،ما که حرفی نزدیم بهت که نگران فحش شنفتنی !

به هر حال هر کس دلایل خود را دارد،من از طرفداران پر و پا قرص تحریم نیستم،ولی خب بحث رای دادن به خودی خود نیازمند گزینه هم هست،شما اگر گزینه انتخاب داری بسم الله

درخت ابدی شنبه 8 بهمن 1390 ساعت 00:40 http://eternaltree.persianblog.ir

یه چیزی این وسط وجود داره به اسم تبلیغات که آدم می‌مونه چطوری باید بعضیاش رو تحمل کنه. آخه رودار بودن هم حدی داره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد