مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

صد

اگر در مقام خود - زندگینامه نویسی بخواهم از خود بنویسم ودر آن قید کنم که شاهرگ حیاتی زندگی در دوران نوجوانی - و ابتدای جوانی- چه چیزی بوده،بی تردید از مذهب سخن خواهم راند.البته چنین چیزی تردیدی ندارد،در کشوری مذهبی و در نظام آموزشی و رسانه های مذهبی و ایام سال و اعیاد مذهبی و اماکن مذهبی که مثل قارچ یکی پس از دیگری می رویند و شاید مهم تر از همه،زیستن در خانواده ای که شالوده اخلاقش مذهب بود،چنین چیزی چندان مایه تعجب نیست.




ادامه مطلب ...

نود و نه

پس از عیدی،بالاخره خودم را جمع و جور کردم و تعدادی گل و گلدان خانگی گرفتم تا فضای خانه کمی حال و هوای بهاری بگیرد.حاصل کار ده دوازده تا گلدان بود.یکی از آنها که دست بر قضا بیش از باقی چشمم را گرفته بود از همان روز اول شروع به ریزش کرد و ظرف دو یا سه روز تنها ساقه ای از آن ماند.تعدادی هم باکس های بزرگ پلاستیکی گرفتم به نیت کاشتن تــــُــرب و گشنیز و تره و لوبیا و ریحان و توت فرنگی و... که از اینها لوبیا و تره و ریحان محصول خوبی دادند،ترب اما چنگی به دل نمی زد.


روی هم رفته از حرکتی که زده ام راضی اگر هیچ چیزی نداشته باشد در کمترین میزان ممکن اش در بالا نگاه داشتن حال و حواس روحی ام به غایت امر موثر بوده و هست.اینکه محصولی هم بدهند هم چه بهتر.برای اکواریوم 250 لیتری ام هم بد نشد.آن هم برای خود شبه - توندرایی ست زیر آب.آب آبیاری گلدان ها و باکس ها را از اکواریوم می گیرم و به جایش آب تازه می ریزم.هم هوای خانه کمی درصد رطوبت اش بالا می رود و هم خاک فقیر نمی شود.هر چه باشد به قول اهل فن خرابکاری ماهی ها سخت به مزاج خاک سازگار .


نمی دانم معلول زیستن در شوره زار های جهان سومی ست یا محصول تربیت خانوادگی که در بین بستگان نزدیک همه دل در گرو گل و گیاه دارند،اما در اینکه سخت شیفته طبیعت و سرسبزی ام و برای سبز کردن اطرافم از هیچ تلاشی فروگزاری نمی کنم،تردیدی نیست.


با این حال در مقام اعتراف می گویم که هزاری هم که به ضرب و زور رسیدگی های انسانی این خاک ها سر سبز شوند،باز هم آب و هوای گرم تمام این زیبایی ها را از چشمم می اندازد.درست وقتی که خورشید در میانه آسمان بی رحمانه می تابد.میل زیستن در فضایی نظیر آنچه در فرتور زیر ثبت شده احتمال زیاد جزو دسته آرزوهایی ست که با خود به گور خواهم برد.


http://s3.picofile.com/file/7395874408/%DB%8C%D9%88%D8%AA%D9%88%D9%BE%DB%8C%D8%A7.jpg


در صدمین پست این وبلاگ شرحی از خودم خواهم نوشت.نقداً جهت عزاداری جهت فوت امام راحل عازم شمال هستم !.

پنج روزی نیستم


نود و هشت

برای رفتن به پیش دوستم با برادرم همسفر می شوم.پرشیای سفید رنگ سر حالی دارد و در ماشین تنها من و او.در میانه راه دیدم که مامور انتظامی با لحن بدی و با اشاره ندا می دهد که بزن کنار.می زنیم کنار.خودمان را وارسی می کنیم که چه چیز مشکوکی هست؟چیزی نمی یابیم.به صندلی عقب نگاهی می اندازیم،نکند - زبانم لال ! - بانویی لمیده؟ خبری نیست.


پیاده می شویم.پیش مامور بد عنق می رویم،می گوید که شیشه عقب دودی ست و پنجاه هزار تومان جریمه.می گوییم که ماشین را مدت هاست داریم و از زمان خرید شیشه ای دودی داشته تا به حال سابقه نداشته که گرفتارمان کند.می گوید که فصل جدیدی رسیده و طرح تازه ای تصویب شده تا با بد حجابان و ... و حتی ماشین های شیشه دودی هم برخورد شود.مقداری گردن کج می کنیم و مظلومانه نگاهش می کنیم،این بار را کوتاه می آید،ولی می گوید که دفعه بعد پنجاه تومان را می گذارد ور دلمان.می رویم و فحشش می دهیم... آن هم پشت فرمان.


...


سال هاست با بالاتر و یا پایین تر رفتن هوا از حد میانگین،طرح های انتظامی و ارشادی یکی پس از دیگری مثل قارچ سبز می شوند.در زمستان بیم این دارند که چکمه ها بالا نیایند و در تابستان ترس آن هست که پاچه های کوتاه فیل را یاد هندوستان نیندازد.دورتر بین هاشان بر روی عناصری غربی - نظیر شیشه دودی ماشین ها که خیلی حطرناک است و در جای خود پایه اسلام سست کن - هم حساسیت نشان می دهند.


اهل ِ ســِــن در خاطر دارند که اواسط دهه شـــَــست،آستین های کوتاه مردان هم پایه سست کن،بود و مستوجب رنگ شدن.نوار شجریان گناه کبیره و یک نگاه چپ تیری زهر آگین از جانب شیطان.چند سال ِ بعد فیلم خوب - در کنار فیلم های وطنی - جنگ های عهد بوق ژاپـــــون باستان.ویدئو لای پتو پلنگی ملت می گذاشتند تا فیلمی در پیت ببینند و تیپ سوسولی بانوان،گونی های رنگی با اِپـــُــل های غول پیکر عرض شانه یک متر کن !.سلسله جنگ های کوچکی ست که سه دهه ست در جریان است و مدام شـــُــل کن - سفت کن می شود.زمانی فضا کمی باز تر می شود و زمانی دیگر مامور به جان مردم.



البته می دانم نگاه تقلیل گرا و ساده انگار است؛ولی لب لباب مطلب درد و دلی ست از ایت ا...،حجه السلام و حاج آقا:


"ما دلمان برای دوره ای که زن ها روبنده می گذاشتند و درد اندرونی داشتند،برای زمانی که پای منبر ملت کرور کرور می نشستندو سراپا گوش بودند،برای زمانی که حق ســـُــیـــود پابرجا بود،جوانان ریش گذار حرف گوش کن و... تنگ شده است،دلمان برای طبقه و جایگاه و منزلت سابق تنگ شده است و می خواهیم فیلم را عقب بزنیم،یا با زبان خوش یا با پتک،حرفی بود؟"


چون نیک بنگری بنز های سی کلاس سبز،محتسب های پست مدرن خودمان هستند.


نود و هفت

آیا در طول و عرض جغرافیایی دیگری،تاریخ تکرار می شود؟


ظاهرا ً در کشور مصرستان مصوبات جالبی به انجام رسیده ست.پس از رفتن دیـــو - که همانا حسنی مبارک باشد - و آمدن فرشته یا فرشته ها - که تاریخ مشخص می کند - اسلام گرایان ِ آن خاک پا به مجلس نهادند و براستی قوانینی گره گشا پیش گذاردند.موضوع بر سر پیشنهاد تازه ای ست که در مجلس آن کشور به پیش کشیده شده و به مردان اجازه قانونی می دهد تا چند ساعت پس از مرگ همسر،با او آمیزش داشته باشند.تا آنجا که من می دانم در میان حیوانات هم کـــُـشتی تنها زمانی در می گیرد که دو طرف یا چند طرف ماجرا زنده باشند یا دست کم ظن بر زنده بودن برود (نظیر موسسات تحقیقاتی).اینکه مجلس آن کشور پیشنهاداتی این چنین را رو می کند مشخص است که اهل فن در آن کشور خیلی دور تر ها را هم می بینند.


پیش از انقلاب ایران،ملت داد و قال راه می انداختند که مجلسی در کار نیست و همه عمال شاه راحل اند.پس از انقلاب عشاق اسلام پا در میدان مجلس ملت نهادند مصوباتی گذاردند یکی از یکی درخشان تر .تا همین اواخر که حتی دولتی ها هم پا پیش می گذاشتند لایحه «حمایت از خانواده» روی میز ؛ تا به قول خودشان مرد ها محدود نشوند.در ایالات ننگین متحده داشتن بیش از یک زن غیر قانونی ست و کسانی که مایلند تخطی کنند به زار سگ و رفتن به گوشه کنار ها و لب مرزها،دو یا چند زنی را عملی می کنند.در ملک اهورایی ما زن ها تحت فشارند که بپذیرند مرد هاشان سراغ دیگری هم بروند و در مورد اخیر حتی پس از مرگ هم آسودگی ندارند.یحتمل با جنبش دیگری در کشوری اسلامی،برای استخوان هاشان نقشه می کشند.بی نوا زن ها


فارغ از این بحث ها،کنار آمدن با اسلام گرایانی از این دست که محب المجلس هم هستند دشوار است.وقتی در گردونه قدرت بازی شان ندهند سر و صدا راه می اندازند و با توجه با ادبیات حاکم مردم سالاری ها،می گویند که آنها هم حقی دارند.وقتی وارد مجلس می شوند سنگ اندازی می کنند،و پس از اینکه در حداکثر قرار می گیرند،باقی را به بیرون بازی شوت می کنند،و ادعا می کنند که باقی از صبح ازل تا شام ابد بر خطا هستند راه یکی ست:راه ما.


حتی اگر روزی خبری هم بشود و یک مردم سالاری واقعی بر این خاک بنشیند،کنار آمدن با این افراد خود صبر ایوب می خواهد.


کاریکاتور مانا نیستانی [ کلیک]




نود و شش

حلالیت خواهی نوشت !: عذر خواهی بابت نبودن و پاسخ ندادن به نظرات دوستان،بی اغراق وقتش را نداشتم و  حمل بر بی محلی و... نشود.چند صباحی فقط می توانم بنویسم،آن هم در میان اگر های فراوان


به قول یکی از دوستانم - یک چــُــســ ِ - سرما خورده ام.همین مقدار ناچیز در عمل چند روزم را نابود کرده است.مقداری تب،مقداری سر درد،مقداری چشم درد،کمی هم سوزش گلو دارم.زبانم آنقدر خشک شده بود که وقتی بر روی گوشه های دهانم می کشیدم گویی ورق های سنباده بر روی هم می کشند و یادآور واقعه کربلا و بینی ام... کافی است اراده کنم و امر کنم :موجود باش .چشمه ای جوشیده و بسته ها دستمال کاغذی مورد نیاز است.


این وضع من،و وقتی دیشب مادرم می گفت عزم خانه مادر بزرگ کنیم و سری بزنیم گفتم که بیم آن دارم که سرماخوردگی ام انتقال یابد... که البته بی اثر بود.


خلاصه رفتم،با ادا و اطوار که سرماخوردگی ام انتقال پیدا نکند،نشستم گوشه ای نظاره مادر بزرگ.دیدم که به سختی بلند می شود،همین فرایند خودش به کلی زمان بر.سلانه سلانه و کورمال کورمال،به سمت ستون می آید و کمی می ایستد و بعد دوباره راهی ِ تختش می شود و این شده ورزش اش.زانو هایش درد می کنند و مدت هاست دیگر رمق بالا و پایین رفتن از پله ها را ندارد و خانه نشین شده.و هر چند صباح یک بار،می افتد،زیرا ناگهان بدنش خالی می کند و توان ایستادن ندارد،حالا فرقی ندارد،آشپزخانه باشد یا پذیرایی یا اتاق یا دستشویی.بدنش کمی کبود می شود و بعد به بنفشی می زند. و مدام هم از از درد های گوشه های مختلف بدنش می نالد و ما دیگر باورمان نمی شود که براستی درد می کند و متواتر شده که این ها اداست و جلب توجه و...


بعد می گوییم که مدام می نالد و نشد که بخندد.خب مشخص است تمامش یاوه گویی ست.من ِ جوان و در نظر خود سالم،با یک سرما خوردگی پیزوری از رمق می افتم و اوج شکوفایی ام می شود نهایت کتاب خواندن،پیرزن با بدن دردی که یک لحظه رهایش نمی کند و انواع و اقسام مریضی های ناشی از کهولت و تنی انبان از انواع و اقسام قرص ها،چطور می شود مادام شاداب باشد و بخندد؟


درک حتی ساده ترین درد های دیگران دشوار تر از آن است که غالبا ً تصور می شود.