-
شصت و ششمین
پنجشنبه 10 آذر 1390 00:48
گ ویا سنت عزاداری در ایران هم در حال پوست انداختن است.دور نیست زمانی که دسته های عریض و طویل راه می افتادند و سیمای وطنی خیل جمعیت را از بالا نشان می داد؛تا اینکه از چند سال پیش به این سو پاتوق های نذر دهی و دختران و پسران سانتی مانتال در جماعت به چشم آمدند و وضع حالا باز با سرعت بیشتری تغییر می کند. نوجوانان نوپای...
-
شصت و پنجمین خواب
پنجشنبه 3 آذر 1390 00:36
ساعت دوازده و بیست و چهار دقیقه ست،و من تازه شام خوردم و نشستم پای نت و نمی دانم با این وقت کم با وبلاگستان چه باید کرد؟پاسخ کامنت ها را داد؟می نشینم و چند تایی را پاسخ می دهم و دیگر تاب ندارم.چشمانم خسته شده و چایی هم سرد.متنی بنویسم؟اتفاقا امروز در مترو و تاکسی ایده های خوبی به ذهنم رسیده؛ولی وقتی فکرش را می کنم که...
-
شصت و چهارمین خواب
سهشنبه 24 آبان 1390 14:11
ب ا جدی تر شدن بحث حمله نظامی به ایران، کم کم بحث هایی با مضمون مشابه جای پای خود را به بحث های گروهی ما نیز باز می کند.نگرانی اول بدین جهت که جدای از اینکه لطمات جدی به خاک و احساس نسبت به آن می زند،این بیم را دارد که آینده را تیره و تار جلوه می دهد.نگرانی دوم (خاصه برای ذکور جماعت) ترس کشیده شدن و رفتن اجباری به جنگ...
-
شصت و سومین خواب
شنبه 21 آبان 1390 23:27
ح ین بیکاری های چند روز پیش،مظلوم تر از اینباکس گوشی ام نصیبم نشد که نصیبی از هـــَرس شدن ببرد.روی هم رفته دویست و هفده اس ام اس داشت،برخی از آنها برای بیش از شش ماه قبل بود،یعنی پیش از اینکه حتی به کتابفروشی بروم !.یک حساب و کتاب کاسبکارانه کردم و دیدم آمار اس ام اس هایم به شدت افتضاح ست،به ازای هر پنج روز شش تا....
-
شصت و دومین خواب
شنبه 14 آبان 1390 23:54
ا ز سوغات ژنتیکی اجداد مان که در عهد بوق زندگی می کردند همین موهای گاه خوش حالت و گاه بد حالتی ست که بنا به میراث ژنتیکی در افراد مختلف درجات گوناگون رشد را دارد.از پر مو چون گوریل گرفته تا صحرا-پیکرانی که "کوسه"لقب می گیرند (البته در نــــَــران).ظاهرا در گذر زمان از میزان خاصیت شان کاسته شده و بیشتر اهمیت...
-
شصت و یکمین خواب
سهشنبه 10 آبان 1390 00:13
د ر میانه ی ِ جنگ هشت ساله ایران و عراق،در حرکتی نمادین نیروهای صدام داردیــده،تعدادی از اسیرهای ایرانی را در یک چهاردیواری جمع کردند و سپردند به خبرنگاران عمدتا ً غربی تا از این واقعه فیلم بگیرند و گزارش تهیه کنند.آنچه که توجه خبرنگاران خارجه را جلب نموده بود،حضور تعداد زیادی نوجوان و حتی کودک در میانه ی ِ اسیران...
-
شصتمین خواب
شنبه 7 آبان 1390 22:18
و پایان که گاه سخت اندوهگین است... [ کلیک ]
-
پنجاه و نهمین خواب
دوشنبه 2 آبان 1390 23:33
و قتی به مرگ بگیری به تب هم راضی می شوی.وضعیت این روزهای من چنین است.حالتی مــَرد افکن نیست،ولی به شدت فرسایشی ست.دیروز در آن حد سیگار کشیده بودم که صبح،زمان بیدار شدن در دهانم طعم تلخی سیگار را احساس کنم،بوی سیگار مانده ای که از ریه بلند می شد و در مـــَـشام ام می پیچید. امروز بدنم - و مخصوصا ً کف دستانم - به شدت عرق...
-
پنجاه و هشتمین خواب
چهارشنبه 27 مهر 1390 01:08
م ا که دو بار شما رفتیم ظرف این چند روز،چرا بار سوم اش جور نشود؟برنامه سفر سوم می تواند این باشد:به سرعت راهی ِ ساری می شویم،منزل یکی از دوستان وبلاگستانی را پیدا می کنیم،در موعد مقرر و درست زمانی که آقا و خانم خانه راهی ِ کارشان می شوند، بامداد را برداشته و فرار می کنیم ! باران هم البته گزینه خوبی ست،ولی برای دزدیدن...
-
پنجاه و هفتمین خواب
یکشنبه 24 مهر 1390 00:47
ت که کلام یکی از استادانم این بود:" خداست دیگر،خداست "،این را به طعنه و با چاشنی طنز و در برابر کارهای تا حدودی عجیب ابنا بشر می گفت.به سیاق او لابد من هم الان باید بگویم خداست دیگر که بعد از یک دهه دوری از دریا برنامه ها طوری ردیف می شود که در عرض ده روز دو بار در سفر های سه روزه و چهار روزه عازم شمالستان...
-
پنجاه و ششمین خواب
شنبه 16 مهر 1390 21:44
ف قط می توانم بگویم که تک تک سلول های بدنم بی تاب بود برای دیدن دریا.ده سالی از آخرین باری که موج دریا را حس کرده بودم می گذشت.شمال رفته بودم ولی دریا نشده بود که خوشبختانه این چند روز محقق شد. می دانم که در دوره و زمانه ای که چند ساعته می توان چندین هزار کیلومتر از خانه و کاشانه دور شد،دویست کیلومتر جا به جا شدن سفر...
-
پنجاه و پنجمین خواب
شنبه 9 مهر 1390 23:57
د ایره ساختنی های ِ سوختنی ِ بشری آن چنان وسیع است که حتی بعید به نظر می رسد بر فرض شدن،کسی و یا گروهی حال و تاب چنین چیزی را داشته باشند که یکایک نام آنها را ذکر کنند.من اما از تمام این سوختنی ها باقی را قلم می گیرم و تنها به یکی از آنها اشاره می کنم:"دفترچه خاطرات" یا برای ِ من " گفت و گو های تنهایی...
-
پنجاه و چهارمین خواب
شنبه 9 مهر 1390 00:46
خ واهر زاده دوستم بی تاب است که به من چیزی بگوید.از آن دست اضطراب هایی که بچه ها دارند،خبری را که قول دادند به هیچ کس نگویند و ربطی به کسی ندارد را در گوشی به همه می گویند.گرم کارم هستم،مدام پا پــِی می شود و اشاره به سرم می کند که خم شوم تا در گوشم خبرش را بگوید.کتاب فروشی شلوغ است و سرم حسابی گرم.با بی حوصلگی و یک...
-
پنجاه و سومین خواب
سهشنبه 5 مهر 1390 00:01
ا گر در غذایی که سفارش داده شده مو پیدا کنید چه عکس العملی نشان می دهید؟ میزان واکنش می تواند از یک عصبانیت ساده تا پرچم شدن خــِشتک آشپز متغیر باشد. و البته عکس العمل من کمی متعادل تر بود،شاید کمی بیشتر از متعادل.مقداری وارسی کردم،سه تار موی ِ مورد نظر کوتاه بودند و نحیف،می شد خیالی راحت داشت که رستنگاهش جای آن چنان...
-
پنجاه و دومین خواب
شنبه 2 مهر 1390 17:08
ج هت چندر غاز صرفه جویی در هزینه،زودتر از موعد مقرر آمدم و کتاب فروشی بسته ست،لا جرم به کافی نتی که همین بــــِــخ کتاب فروشی قرار دارد آمدم تا گذر زمان کنم.در خیابان ها که مگس پر نمی زد،اینکه کافی نت جمعیت هست محل تعجب.موسیقی بی کلامی که گذاشته بودند نبض بغض من را در دست داشت،تداعی گر خاطراتی بود و ترجیح می دهم با...
-
پنجاه و یکمین خواب
سهشنبه 29 شهریور 1390 00:42
د ر اساس غیر منطقی هم نیست.مردم بیکار نیستند که بیایند وبلاگ بابایی را بخوانند که نـــَه سال به سال آپ - تو - دیت می شود،و نه پاسخ کامنتها را می دهد ؛ حالی اش نیست که خواننده وقت گزارده و زحمت خواندن کشیده.هر چه باشد خواننده ی ِ پیر بی جهت نگفته بود که" از دل برود همان که از دیده رود". وقتی بعد از چند صباحی...
-
پنجاهمین خواب
سهشنبه 22 شهریور 1390 16:04
قسم می خورم که دو یا سومین بار است که چیزی می نویسم و چون گرم کارم هستم،فراموش می کنم که کپی اش کنم،به محض آپ شدن می پرد و چیزی برایم باقی نمی گذارد.من حواسم هست به نوشتن برای دوستان،ذهنم شلوغ است.همین
-
چهل و نهمین خواب
سهشنبه 15 شهریور 1390 23:46
ف قط می توانم بگویم خسته ام.تا آنجا که من دستم آمده قضیه از این قرار بوده:مسئول و یا مسئولینی که تعهد نامه من در سال گذشته زیر دستشان بوده،فرم را گم کرده و یا نفرستادند،و در پرونده ای که جهت رسیدگی به سنوات من به آموزش ارسال شده،این غایب است و غایب بودن آن به یک معناست:دو ترم گذشته من غیر قانونی بوده.وقتی که چنین فرمی...
-
چهل و هشتمین خواب
پنجشنبه 10 شهریور 1390 00:42
ب عد از یک شروع درخشان در کتاب فروشی و سامان دادن سریع به انواع و اقسام اقلامی که در کتاب فروشی یافت می شود،در نهایت چوب بی تجربگی ام را خوردم:عشق هرگز کافی نیست. شیفته کارکردن در کتاب فروشی بوده و هستم،همان روزهای نخست گفتم که همه روزه را هستم،گمان می کردم عشق کتاب می تواند راهکاری کافی برای غلبه بر مشکلات و سختی های...
-
چهل و هفتمین خواب
سهشنبه 1 شهریور 1390 23:01
د ر کشورهای غربی،خبر اینکه بیماری تا چند صباحی دیگر بیشتر زنده نیست را مستقیما کف چنگش می گذارند،خود داند با باقیمانده اش چه خواهد کرد.در ایران نزدیکان - در ظاهر قرص دل تر - را به کناری می کشند و یواشکی خبر شوم را به اطلاعش می رساند،به گوش بیمار رساندنش بر عهده او.نحوه برخورد با واقعیت های زهر آلود زندگی اساسا ً...
-
چهل و ششمین خواب
شنبه 29 مرداد 1390 00:39
د و خون مردگی کوچک در دست راست و یک خاطره نچسب،گمان می کنم تنها بقایای بر جای مانده در تن و روان من است از تصادفی که دو ساعت پیش رخ داد و یکی از پنج سرنشین اش من بودم؛دقیقا ساعت 10:15 شب. حال تشریح تصادف را ندارم.دقیق تر بگویم نوشتم و پاک کردم.تلفیقی از یابویی راننده و دست پخت شهرداری چی ها که خیابان ها را تند تند...
-
چهل و پنجمین خواب
یکشنبه 23 مرداد 1390 01:14
ا میدوارم که هرگز اتفاق نیفتد و زبانم لال در تظاهراتی و یا چیزی شبیه این جسم نازنینم از کف نرود،مازاد بر اینکه آدمی به غایت جان دوست هستم،باید حواسم جمع باشد که بدن بر جای مانده و عکس کارت ملی توسط برادران مهربان چپو نشود که به راستی مایه دستمایه شدن به نفع برادران را دارد. موها همچو شهیدان مورد علاقه حاکمیت از یک سو...
-
چهل و چهارمین خواب
جمعه 14 مرداد 1390 00:10
ا لبته قبول دارم که کار کائنات لنگ تنها یک نفر نیست و با این همه ماشین جوجه کشی،کار ابنا بشر لنگ یکی نمی ماند که هیچ،یکی یکی هم اگر وارد گود نشوند زندگی جمعی بهتر هم می شود؛اما باید اعتراف بکنم که در مقام یک انسان بدم نمی آید که گوشه ای از کار را هم من بگیرم و در چرخه جوجه کشی من هم نقشی ایفا کنم !.آن هم نه به خاطر حس...
-
چهل و سومین خواب
پنجشنبه 6 مرداد 1390 00:18
ا ز خودم بگویم و اینکه چرا نیستم؟ بعد از شش ترم مشروط شدن و معدلی در سطح فاضلاب،گروه آموزشی پایش را کرده بود توی یک کفش که اخراجم کنند.خودم احساس می کنم درکم از مهندسی و اساسا فلسفه و تاریخ آن بد نیست؛ولی مهم اولیای دانشگاهی بودند و هستند که چنین نظری نداشتند و انتقام دانشگاه نرفتن و جزوه درسی نخواندند و استاد را...
-
چهل و دومین خواب
جمعه 31 تیر 1390 00:00
ا ستادان فلز کار قدیم،وسیله ای در اختیار داشتند که وظیفه اصلی اش دمیدن هوا با فشار به درون کوره های عمدتا کوچک آنها بود.هوای بیشتر مساوی بود با سوختن بهتر سوخت و چنین چیزی برابر بود با حرارات بسیار بیشتر که اصلی ترین نیازشان بود.وقایع اجتماعی ایران مثل این گونه دمنده ها عمل می کند،سوز و گداز هر چه بیشتر را با شتاب به...
-
چهل و یکمین خواب
شنبه 25 تیر 1390 19:06
ا وقات ســـَر یا ته حالی،آب پاش زرد رنگ را بر می دارم و میروم سر وقت گلهای جلوی کتاب فروشی به نیت آب دادن.در تابش مستقیم خورشید محدودیت دارم تا مبادا آفتاب ِ سوزان برگ ها را نابود کند.ولی دم غروب و صبح و شب آب پاشی از یاد نمی رود.گاهی حین آبیـــدن، سیگاری هم به توک می گیرم.هم فکرم متمرکز می شود و هم دلم کمی آرام. اما...
-
چهلمین خواب
چهارشنبه 22 تیر 1390 00:20
ا گر قضیه ی ِ «حس ششم»،رسما ً و علما ً کشک باشد،چاره ای نیست جز اینکه به وجود پنج حس رای داد و من در مقام یک ناظر بی طرف که بر کرسی قضاوت تکیه زده، در میان «حـــس» هایم،میزان قوت هر یک را این طور رتبه بندی خواهم کرد: بینایی،بساوایی،شنوایی،چشایی،بویایی .البته در اینکه شنوایی ام قوی تر است و یا بساوایی ،تردید دارم ؛ولی...
-
سی و نهمین خواب
شنبه 18 تیر 1390 12:16
ک ارم شده نوشتن.نوشتن و نوشتن و نوشتن و بعد پاک کردن.برای سومین ساعت پیاپی نوشتم و پاک کردم.اینکه بنویسم نوشتنم نمی آید،نوشتن محسوب می شود؟
-
سی و هشتمین خواب
سهشنبه 14 تیر 1390 00:08
د ر کشور های مهاجر پذیر مدتها بحث بود که حدود اختیارات مهاجرین تا چه حد است.آ یا حق شرکت در انتخابات را دارند؟آیا از حقوقی همپای مردم اصیل آن خاک باید بهره مند باشند؟و امکانات حقیقی یک مهاجر تا چه حد است و بحث هایی در این گونه موارد.هر چه باشد بخش زیادی از توان مورد نیاز برای چرخش چرخ های اقتصادی آن جوامع را مهاجرین...
-
سی و هفتمین خواب
یکشنبه 12 تیر 1390 22:41
د ر هجمه کسانی که به کار و صاب کار فوحوش می دهند،حرف زدن از رضایت شغلی احتمالا ًحسادت برانگیز است،خاصه آنکه که با کسانی همکار باشی که دوستان قدیمی ات هستند،علایق مشترک دارید و فضا فکری و کاری سالم است.می توانی سلیقه موسیقیایی و کتاب خوانی و اطلاعات ادبی و... را به سرعت رشد دهی. اما همه اش این نیست.کتاب فروشی به نوعی...